پشتِ این پنجره
پشتِ این پنجره
یک همزاد است
که مرا می بیند.
و به تنهایی من, میــگرید.....
غمِ سنگینِ دلم را با او ,
همه شب میگویم.
او, چو یک سنگِ صبور ,
قصه ی غصه ی من, میشنود.
پشتِ این پنجره
یک همزاد است
کـه مرا مـی بیند !
و غریبانه نواهایم را ,
از پسِ پنجره ی تلخِ سکوت ,
بارها , میشنود.
و به تنهایی من میگرید.
من, به این پنجره عادت دارم !
آه.... این پنجره, یک آینه است ,
که به تنهایی من, میگـرید.
و مرا
روزنه ای
سوی تو نیست ! ...
یک همزاد است
که مرا می بیند.
و به تنهایی من, میــگرید.....
غمِ سنگینِ دلم را با او ,
همه شب میگویم.
او, چو یک سنگِ صبور ,
قصه ی غصه ی من, میشنود.
پشتِ این پنجره
یک همزاد است
کـه مرا مـی بیند !
و غریبانه نواهایم را ,
از پسِ پنجره ی تلخِ سکوت ,
بارها , میشنود.
و به تنهایی من میگرید.
من, به این پنجره عادت دارم !
آه.... این پنجره, یک آینه است ,
که به تنهایی من, میگـرید.
و مرا
روزنه ای
سوی تو نیست ! ...
۱.۱k
۲۴ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.