کاش

کاش
خیالت هر شب مهمانم نبود
این پریشان حالی و دیوانگی
با من نبود ...
دیدگاه ها (۱)

چون صاعقه در کوره‌ی بی‌صبری‌ام امروزاز صبح که برخاسته‌ام ابر...

اگر بغضم شود باران شوم عریان از این زندان ببارم بر سر و رویت...

چه کسی گفته که زمان طلاست؟من مزه مزه‌اش کردم. زمان عین الکل ...

خرابت میکند چشمان آبادی هر از گاهیبه آتش می کشاند شهر را باد...

گرچه از چشمم معلوم بود پریشان حالی ام....اما...هرکه حالم را ...

از پایین بالا بگیر شور بده کاکولایته یک شب شبه مهمانم خودم م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط