خرابت میکند چشمان آبادی هر از گاهی

خرابت میکند چشمان آبادی هر از گاهی
به آتش می کشاند شهر را بادی هر از گاهی

تو شیرین هزاران خسرو هم باشی دلم قرصست
که می افتد به یادت عشق فرهاد‍‍ی هر از گاهی

تو رستم باش و من سهراب، اما خوب میدانم
که می افتد به پای صید، صیادی هر از گاهی

تو با من سرگرانی و من از قهر تو غمگینم
ولی شادم به اینکه با کسی شادی هر از گاهی

تو دربند نگاهی نیستی، هرگز نمی فهمی
که قلیانهای دربند و فرحزادی هر از گاهی...
دیدگاه ها (۱)

چه کسی گفته که زمان طلاست؟من مزه مزه‌اش کردم. زمان عین الکل ...

کاش خیالت هر شب مهمانم نبوداین پریشان حالی و دیوانگیبا من نب...

‌‌چیزی نخواهم گفت باور کنگاهی سکوت، آیینه یِ داد است

نه فرهاد‍‍م که از شدت دلتنگی دل کوه بشکافم!نه مجنونم که توان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط