part: ۱۱
part: ۱۱
عشق بی رنگ
تهیونگ ویو
معامله تموم شد برگشتیم عمارت فکرم همش پیش ا.ت بود ک نکنه بلایی سرش بیاد
گشنم شد رفتم طبقه پایین از یخچال یچی برداشتم میخورم همینجوری تو فکر بودم ک
کوک: ته چیشده تو فکری؟
ته: چ.. چیزی نیس خوبم
کوک: وقتی میگی خوب ینی کاملا بر عکسی
ته: کوک دس از سرم بردار حوصله ندارم
کوک: چیشده ته؟ از اون موقعی ک اومدیم چین حواسم بت هس اصلا تمرکز نداری
بم بگو شاید تونستم کمکت کنم
تهیونگ قضیه رو بهش گفت
کوک: پس ینی اون دختری ک تو وی ای پی بغلش کرده بودی ا.ت بود؟
ته: اره
کوک: خب الان فرار کرده و تو نگرانشی درسته؟
ته: ارهههه
کوک: وقتی عاشقشی ب نظرم وقتی برگشتی کره اصلا باهاش خشن برخورد نکن
ته: پس چیکار کنم ک دیگه فرار نکنه؟
کوک: احمق، خوب عاشق خودت کنش
ته: چجوری؟ اون ازم میترسه و میدونه مافیام امکان نداره عاشقم شه
کوک: اگ باهاش ملایم رفتار کنی و منطقی دلیل کارش رو بپرسی مطمعنم اونم ازت خوشش میاد و کم کم این علاقه تبدیل ب عشق میشه
ته: مطمعنی این راه جواب میده
کوک: اره مطمعنم حالاعم برو بالا استراحت کن فردا صب باید راه بیوفیتم
ته: اوک، مرسی کوک
کوک: خواهش میکنم
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم یدفه هوس دوکبوکی و نودل کردم پاشدم رفتم بیرون همینجوری ک تو پیاده رو ها قدم میزدم ی مغازه توجهم رو جلب کرد رفتم داخلش
(فروشنده:ف/گارسون:گ)
ا.ت: ببخشید
گ: بله خانم
ا.ت: میخواستم دوکبوکی و نودل سفارش بدم
گ: بله بفرمایید منو اینجاست
ا.ت: ممنون همون دوکبثکی و نودل رو میخوام
گ: باه تا ی ربع دیگه اماده میشه
بعدشم رفت سر کارش
بعد از ۱۵ مین سفارشم رو اوردن استارت خوردنو زدم بعد از ۲۰ مین غذام رو تموم کردم
پاشدم رفتم پای صندوق تا حساب کنم
ف: بفرمایید
ا.ت: ممنونم از غذاتون خیلی خوشمزه بود بفرمایید (پرداخت کرد)
ف: خواهش میکنم خوشحال شدم ک از
غذامون راضی بودین بازم تشریف بیارین
ا.ت: حتما
عشق بی رنگ
تهیونگ ویو
معامله تموم شد برگشتیم عمارت فکرم همش پیش ا.ت بود ک نکنه بلایی سرش بیاد
گشنم شد رفتم طبقه پایین از یخچال یچی برداشتم میخورم همینجوری تو فکر بودم ک
کوک: ته چیشده تو فکری؟
ته: چ.. چیزی نیس خوبم
کوک: وقتی میگی خوب ینی کاملا بر عکسی
ته: کوک دس از سرم بردار حوصله ندارم
کوک: چیشده ته؟ از اون موقعی ک اومدیم چین حواسم بت هس اصلا تمرکز نداری
بم بگو شاید تونستم کمکت کنم
تهیونگ قضیه رو بهش گفت
کوک: پس ینی اون دختری ک تو وی ای پی بغلش کرده بودی ا.ت بود؟
ته: اره
کوک: خب الان فرار کرده و تو نگرانشی درسته؟
ته: ارهههه
کوک: وقتی عاشقشی ب نظرم وقتی برگشتی کره اصلا باهاش خشن برخورد نکن
ته: پس چیکار کنم ک دیگه فرار نکنه؟
کوک: احمق، خوب عاشق خودت کنش
ته: چجوری؟ اون ازم میترسه و میدونه مافیام امکان نداره عاشقم شه
کوک: اگ باهاش ملایم رفتار کنی و منطقی دلیل کارش رو بپرسی مطمعنم اونم ازت خوشش میاد و کم کم این علاقه تبدیل ب عشق میشه
ته: مطمعنی این راه جواب میده
کوک: اره مطمعنم حالاعم برو بالا استراحت کن فردا صب باید راه بیوفیتم
ته: اوک، مرسی کوک
کوک: خواهش میکنم
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم یدفه هوس دوکبوکی و نودل کردم پاشدم رفتم بیرون همینجوری ک تو پیاده رو ها قدم میزدم ی مغازه توجهم رو جلب کرد رفتم داخلش
(فروشنده:ف/گارسون:گ)
ا.ت: ببخشید
گ: بله خانم
ا.ت: میخواستم دوکبوکی و نودل سفارش بدم
گ: بله بفرمایید منو اینجاست
ا.ت: ممنون همون دوکبثکی و نودل رو میخوام
گ: باه تا ی ربع دیگه اماده میشه
بعدشم رفت سر کارش
بعد از ۱۵ مین سفارشم رو اوردن استارت خوردنو زدم بعد از ۲۰ مین غذام رو تموم کردم
پاشدم رفتم پای صندوق تا حساب کنم
ف: بفرمایید
ا.ت: ممنونم از غذاتون خیلی خوشمزه بود بفرمایید (پرداخت کرد)
ف: خواهش میکنم خوشحال شدم ک از
غذامون راضی بودین بازم تشریف بیارین
ا.ت: حتما
۴۵۷
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.