part
part 4
وقتی بلند شدم دستم رو دراز کردم که بلند شه
معذرت میخوام و ممنونم
_خواهش میکنم
راستش یه چیزی میخوام بهت بگم ولی نمیدونم چطور بگم
_شما وقتی این همه رو دارید چطور نمیدونید چجوری حرفتونو بزنین
همون شک کردم چی میخواد بگه
راستش من از شما خوشم اومده
_چی داری میگی تو کلا منو دوبار دیدی +به عشق در نگاه اول اعتقاد داری؟
_فکر کردی چون رمان میخونم مثل دخترای توی رمانا توی نگاه اول منم عاشقت میشم
من که نگفتم عاشقم شو فقط بهت حسم رو گفتم
هول شده بودم اولین بار بود یه نفر بهم اعتراف میکرد
اصلا نمیدونستم چی بگم مثل روانی ها داد زدم و شروع کردم به دویدن
_من باید برم (داد)
+من فردا همین ساعت همینجام اگه تونستی بیا
واقعا نمیدونم باید چیکار کنم فردا برم یا نه، راستش خودم هم ازش خوشم اومده ولی واقعا نمیدونم فردا چیکار کنم
اگه عشق نباشه چی اگه عشق واقعیم باشه و ازدستش بدم
نمیدونم چیکار بکنم که درست باشه
راوی:الان دیگه نمیخوام در اتاق مادر بزرگ رو برای همیشه ببندم الان میخوام باز بمونه تا بتونم همه خاطراتش رو بخونم..
اول اونا رو نوشت که یه روزی یه نفر بخونتشون همیشه عاشق این بود که نوشته هاشو بخونیم و ازشون تعریف کنیم
پس میخوام با تمام وجودم بخونمشون و آخر داستان عشق مادربزرگ و کیم تهیونگ رو بفهمم
راوی:امروز دوباره مثل چند روز گذشته شروع کردم با ورق زدن و خوندن بقیه دفتر خاطرات مادربزرگ..
⋘ like please guys ⋙
👋🍭💛🌙⏳️🔋🥂🎀💫🌨🐣
#فیک #فیکتهیونگ #چندپارتی
#چندپارتیتهیونگ #سناریو
#سناریواسمات #فیکعاشقانه
#چندپارتیعاشقانهتهیونگ
#فیکاسمات #سناریوعاشقانه
وقتی بلند شدم دستم رو دراز کردم که بلند شه
معذرت میخوام و ممنونم
_خواهش میکنم
راستش یه چیزی میخوام بهت بگم ولی نمیدونم چطور بگم
_شما وقتی این همه رو دارید چطور نمیدونید چجوری حرفتونو بزنین
همون شک کردم چی میخواد بگه
راستش من از شما خوشم اومده
_چی داری میگی تو کلا منو دوبار دیدی +به عشق در نگاه اول اعتقاد داری؟
_فکر کردی چون رمان میخونم مثل دخترای توی رمانا توی نگاه اول منم عاشقت میشم
من که نگفتم عاشقم شو فقط بهت حسم رو گفتم
هول شده بودم اولین بار بود یه نفر بهم اعتراف میکرد
اصلا نمیدونستم چی بگم مثل روانی ها داد زدم و شروع کردم به دویدن
_من باید برم (داد)
+من فردا همین ساعت همینجام اگه تونستی بیا
واقعا نمیدونم باید چیکار کنم فردا برم یا نه، راستش خودم هم ازش خوشم اومده ولی واقعا نمیدونم فردا چیکار کنم
اگه عشق نباشه چی اگه عشق واقعیم باشه و ازدستش بدم
نمیدونم چیکار بکنم که درست باشه
راوی:الان دیگه نمیخوام در اتاق مادر بزرگ رو برای همیشه ببندم الان میخوام باز بمونه تا بتونم همه خاطراتش رو بخونم..
اول اونا رو نوشت که یه روزی یه نفر بخونتشون همیشه عاشق این بود که نوشته هاشو بخونیم و ازشون تعریف کنیم
پس میخوام با تمام وجودم بخونمشون و آخر داستان عشق مادربزرگ و کیم تهیونگ رو بفهمم
راوی:امروز دوباره مثل چند روز گذشته شروع کردم با ورق زدن و خوندن بقیه دفتر خاطرات مادربزرگ..
⋘ like please guys ⋙
👋🍭💛🌙⏳️🔋🥂🎀💫🌨🐣
#فیک #فیکتهیونگ #چندپارتی
#چندپارتیتهیونگ #سناریو
#سناریواسمات #فیکعاشقانه
#چندپارتیعاشقانهتهیونگ
#فیکاسمات #سناریوعاشقانه
- ۶.۷k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط