دختر شیطون بلا54
#دخترشیطونبلا54
لبخندی زدم و چیزی نگفتم اما فاطمه به شوخی اخمی کرد و گفت:
_ چشم نداری ببینی؟
_ من غلط بکنم خانم
_ خدانکنه، جانم کارتو بگو؟
_ خواستم بگم بیایید قهوه و کیک بخوریم
_ الان میاییما
خیلی زود تایم کاریم گذشت و ساعت نُه شب شد.
از همین روز اول کلی با فاطمه گرم گرفته بودم و واقعا از این قضیه خوشحال بودم.
_ خانم خانما خسته نباشید
لبخندی زدم و گفتم:
_ من که هیچوقت از این کار خسته نمیشم
_ حالا اولشه، صبرکن
_ اینم حرفیه
لبخندی زد و گفت:
_ اگه ماشین نداری برسونیمت
_ نه عزیزم ماشین دارم
_ باشه گلم پس فردا میبینمت
دستم رو به سمتش گرفتم و گفتم:
_ بازم میگم از کار کنارت واقعا خوشحال شدم
_ منم، بخدا داشتم مبپوسیدم اینجا
خندیدم و چیزی نگفتم؛ کیفم رو از روی میز برداشتم و گفتم:
_ خب من برم دیگه
_ بسلامت عزیزم
_ خداحافظ
از اتاق که بیرون اومدم رو به فرهاد که پشت میز نشسته بود، گفتم:
_ خداحافظ آقا فرهاد
_اگه وسیله ندارید بمونید برسونیمتون
_ ممنون دارم
_ خوبه پس خسته نباشید
_ ممنون شما هم خسته نباشید... #عشق_ناب
لبخندی زدم و چیزی نگفتم اما فاطمه به شوخی اخمی کرد و گفت:
_ چشم نداری ببینی؟
_ من غلط بکنم خانم
_ خدانکنه، جانم کارتو بگو؟
_ خواستم بگم بیایید قهوه و کیک بخوریم
_ الان میاییما
خیلی زود تایم کاریم گذشت و ساعت نُه شب شد.
از همین روز اول کلی با فاطمه گرم گرفته بودم و واقعا از این قضیه خوشحال بودم.
_ خانم خانما خسته نباشید
لبخندی زدم و گفتم:
_ من که هیچوقت از این کار خسته نمیشم
_ حالا اولشه، صبرکن
_ اینم حرفیه
لبخندی زد و گفت:
_ اگه ماشین نداری برسونیمت
_ نه عزیزم ماشین دارم
_ باشه گلم پس فردا میبینمت
دستم رو به سمتش گرفتم و گفتم:
_ بازم میگم از کار کنارت واقعا خوشحال شدم
_ منم، بخدا داشتم مبپوسیدم اینجا
خندیدم و چیزی نگفتم؛ کیفم رو از روی میز برداشتم و گفتم:
_ خب من برم دیگه
_ بسلامت عزیزم
_ خداحافظ
از اتاق که بیرون اومدم رو به فرهاد که پشت میز نشسته بود، گفتم:
_ خداحافظ آقا فرهاد
_اگه وسیله ندارید بمونید برسونیمتون
_ ممنون دارم
_ خوبه پس خسته نباشید
_ ممنون شما هم خسته نباشید... #عشق_ناب
۵.۷k
۱۷ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.