My charming bully

My charming bully
Part18

_میدونی چیه؟ گوشی خودمه نمیدم
+معلوم نیست اون بیچاره رو چطوری زدیش که اینطوری میترسی نه؟
_چی... وایسا ببینم...تو داری واسه اون حرومزاده دلسوزی میکنی؟
+حق دلسوزی واسه کسی که میدونم چطوری شکنجش دادی رو ندارم. پارک جیمین یادت باشه.. تو که باید بهتر بدونی که پسرا غرور دارن.... و نباید غرورشونو شکوند (داد)
_یادت باشه تو هم امروز غرور همون پسر رو شکوندی (عربده)
با عربدش سر جام خشکم زد ازش نترسیدم ولی حس خیلی بدی پیدا کردم احساس کردم گذشته برام تکرار شد از اتاق زد بیرون در اتاق رو محکم بست
قلدرا تو یه دوران ابتدایی همیشه سرم عربده میکشیدن.. همیشه از عربده کشیدن و داد زدن متنفر بودم... یهو چم شد چرا داد زدم اونم واسه پسری که به قول جیمین امروز غرورش رو شکوندم.... شاید.. چون دوست ندارم جیمین دیگه به دوران قلدریش بر گرده شاید دلم میخواد اون آدم خوبه باشه
چون حس بچه هاییکه واسشون قلدری میشه رو درک میکنم... آهههه(خمیازه)
خستمه.. میخوام بخوابم
حتی یادم رفته بود که غذا روی گازه و به محض اینکه سرم با بالش برخورد کرد خوابم برد
جیمین ویو
یکم با هم بحثمون شد حس بدی داشتم بعد از دوساعت برگشت به سمت هتل وقتی رفتم به یمت اتاق کارتم رو روی دستگاه گزاشتم در باز شد با بوی سوختگی مواجه شدم و با هانایی که روی تخت خواب بود بو رو دنبال کردم و به آشپزخونه رسیدم و دیدم هانا خانوم یه نودل درست کرده که آب نودل از سر گرما تبخیر شد و فقط خود نودل مونده با سوختگی پنجره رو باز کردم تا دود ها برن بیرون اسپری خوشبو کنندمو برداشتم و به همه جا زدم تا بوی سوختگی کم شه
خوب شد اومدم وگرنه اینجا آتیش میگرفتااا
به سمت حموم رفتم یه شلوارک پوشیدم و بدون بولیز به سمت تخت رفتم و رفتم گوشه تخت خوابیدم
فردا صبح
هانا ویو
از خواب بیدار شدم دیدم هایون داخله اتاقه و من جیمینو که با بالا نتنه بخت بود بغل کردم اول صبحی برگام ریخت
=ه.. ها.. نا
+هیسسس هیچی نیست..
این اینجا چیکار میکنه مگه دیشب نرفته بود
آروم دستمو بهش زدم و تکونش دادم و صداش کردم
+جیمین... جیمین... پارک جیمینننننن
_هااااا خرس حمله کرد
+ریدیم آبم قعطه
_چی؟!!
+تو مگه نرفته بودی چیشد یهو برگشتی؟
_د بدبخت من اگه بر نگشته بودم که تو از بوی سوختکی مرده بودی
=اهم اهم من میرم شما به دعوای زناشوییتون ادامه بدید..
با این حرفش به خودم اومدم و بلند داد زدم
+استاپیددد
_=شک و تعجب
+بیا داخل (عصبانیت گوگولی)
هایون اومد داخل و دستشو حالت تسلیمی بالا اورد و با پاش در اتاق و بست
+بشین
+کارت اتاقمو از کجا گرفتی.؟!!
+از سرایدار... دیدم در میزنم جواب نمیدید ترسیدم رفتم به سرایدار گفتم به خدا نمیدونستم دیشب...
+خفه شووووو... این پدسگ دیشب لخت اومد خوابید به من چه...
دیدگاه ها (۳)

سلام بچهههه هااااا بالاخره حسابم رفع مسدودیت شدددددددد لیلیل...

My charming bullyPart19+این پدسگ دیشب لباسشو در اورد لخت خوا...

My cherming bullyPart17+کی.. تو (داد و تعجب) _یا چته چرا داد...

My charming bully Part16 @آره..خب...نظرت+نظر خاصی ندارم.. @ی...

{مافیای من}{پارت ۱۰}باشه عشقم بخواب کوک ویو همین طور مونده ب...

یونگی . وزیر عظم شما مرخصید. وزیر . چشم سرورم. هایون . پدر.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط