🚨 خبرفوری
🚨 #خبرفوری
🕊 پس از ۲سال چشم انتظاری پیکر شهید مدافع حرم #سیداحسان_میرسیار صبح امروز وارد #معراج_شهدا شد
💐 مراسم وداع باشهید
امروز(چهارشنبه)
🕓 ساعت۱۶ در حسینیه معراج شهدا👇
دلنوشته #همسر_شهید_مدافع_حرم #مهدی_ثامنی راد
خطاب به همسر شهید مدافع حرم میرسیار به مناسبت یافتن پیکر مطهر شهید و بازگشتش به میهن:
خواهر خوبم سلام
شنیدم خبر بازگشت همسر شهیدت را...
شنیده ام که یوسف گم گشته به وطن باز می گردد.
چشمت روشن عزیزم.... دیگر از چشم به راهی در آمدی..
دیگر بچه ها بی قرار صدای در نمیشوند و دیگر چشمانت سوسو کنان امدنش را نمی جوید....
راستش وقتی خبر شهادت مهدی ام را دادند چیز دور از ذهنی برایم نبود
بالاخره جنگ رفته بود و خطر بود و جانبازی...
اما هیچگاه گمان نمیکردم روزها بگذرد و من همچنان در گیرو دار زندگی روز مره ، به بازی روزگار ، هر روزم مرور مهدی باشد...
شاید هیچکدام از ما فکر نمی کردیم وقتی بشویم همسر شهید مدافع حرم، باید پرچم زینبی به دوش بگیریم
هر روز دلمان را زیرو رو کنیم، غمخوار فرزندانمان باشیم خاطره گوی حقیقت وجود همسران شویم ، وارث راهشان یا دل بی قرارمان را به وعده وصال اخرت دلخوش کنیم به یاد روزهای گذشته....
خوب می فهمم حال دلت را خواهرم،
بی قرار است و همچون کبوتری در دام افتاده به دیوار میکوبد پرپر می زند و چشم به راه ....
چشم به راه آمدن یار... هیچ بلایی بدتر از این چشم براهی نیست... می دانی شهید شده می دانی جسد بی جانش را می آورند اما هنوز ته دلت می لرزد برای صدای قدمش...
عزیز خواهر، روزها برای خود تجسم کرده ام امدن مهدی جانم را، چگونه خواهد بود.... بیاید همان چشمان زیبایی که غرقش می شدم را خواهم دید؟
بیاید لبانش به خنده باز می شود با دیدنم؟
بیاید روی پاهایش پهلوان ایستاده و آغوشش برای فاطمه سلمای بابا باز می شود؟
وای که اگر غیر آنکه رفته بود باز آید نفسی نمی ماند برایم....
تو چه خواهر جان؟
چه تصور کرده ای؟دوسال پیش که رفت نگاهش، صدایش، قامتش.......
هیچکس نمیفهمد حالمان را، دغدغه امدن انها و نگاه بچه ها....
حالا یکی به جمعتان اضافه شده، حتما می آید و تبریک به عروس و داماد میگوید...
میخواهد بیاید تا دست عروس را در دستان داماد بگذارد بگوید سپردمش به تو دردانه ام را ... مواظبش باش....
چه می گویم.... حالت غریب است می دانم و از ان رو که می دانم دلم در بی قراری، بیگانه ، در سینه می کوبد....
اما عزیز خواهر، می خواهم با همه اینها که می دانم با تو سخن بگویم ، عزیزِجانم مردان ما با آنکه می دانستند کجا و به چه جنگی می روند رفتند ، عاشقانه و آگاهانه عباس شدند به وسعت وارث بودن علمدار کربلا....
بابد زینب وار استقبالشان رفت... باید مادر وهب شد و دشمن را به زیر یوغ استقامتمان بکشیم باید ام البنین را شاد کردو مردانه ایستادو به استقبال رفت تا انانکه زنده اند و نزد خدا روزی خورند مفتخر به داشتن چُنین همسرانی باشند....
همسرانمان تاج افتخارمان شدند پس برایشان افتخار افرینی میکنیم تا زن شیعه ، صبوری را به رخ دنیا بکشد.
و فرزندانمان بدانند باید ایستادگی را از پدران و مادرانشان به ارث برند...
حال غریبت را درک میکنم سرت را به شانه میگیرم و در غم دلت تسلای آزرده کامیت می شوم .
باشد دلهامان به یادغربت غریب گمنام مدینه آرام گیرد.
🕊 پس از ۲سال چشم انتظاری پیکر شهید مدافع حرم #سیداحسان_میرسیار صبح امروز وارد #معراج_شهدا شد
💐 مراسم وداع باشهید
امروز(چهارشنبه)
🕓 ساعت۱۶ در حسینیه معراج شهدا👇
دلنوشته #همسر_شهید_مدافع_حرم #مهدی_ثامنی راد
خطاب به همسر شهید مدافع حرم میرسیار به مناسبت یافتن پیکر مطهر شهید و بازگشتش به میهن:
خواهر خوبم سلام
شنیدم خبر بازگشت همسر شهیدت را...
شنیده ام که یوسف گم گشته به وطن باز می گردد.
چشمت روشن عزیزم.... دیگر از چشم به راهی در آمدی..
دیگر بچه ها بی قرار صدای در نمیشوند و دیگر چشمانت سوسو کنان امدنش را نمی جوید....
راستش وقتی خبر شهادت مهدی ام را دادند چیز دور از ذهنی برایم نبود
بالاخره جنگ رفته بود و خطر بود و جانبازی...
اما هیچگاه گمان نمیکردم روزها بگذرد و من همچنان در گیرو دار زندگی روز مره ، به بازی روزگار ، هر روزم مرور مهدی باشد...
شاید هیچکدام از ما فکر نمی کردیم وقتی بشویم همسر شهید مدافع حرم، باید پرچم زینبی به دوش بگیریم
هر روز دلمان را زیرو رو کنیم، غمخوار فرزندانمان باشیم خاطره گوی حقیقت وجود همسران شویم ، وارث راهشان یا دل بی قرارمان را به وعده وصال اخرت دلخوش کنیم به یاد روزهای گذشته....
خوب می فهمم حال دلت را خواهرم،
بی قرار است و همچون کبوتری در دام افتاده به دیوار میکوبد پرپر می زند و چشم به راه ....
چشم به راه آمدن یار... هیچ بلایی بدتر از این چشم براهی نیست... می دانی شهید شده می دانی جسد بی جانش را می آورند اما هنوز ته دلت می لرزد برای صدای قدمش...
عزیز خواهر، روزها برای خود تجسم کرده ام امدن مهدی جانم را، چگونه خواهد بود.... بیاید همان چشمان زیبایی که غرقش می شدم را خواهم دید؟
بیاید لبانش به خنده باز می شود با دیدنم؟
بیاید روی پاهایش پهلوان ایستاده و آغوشش برای فاطمه سلمای بابا باز می شود؟
وای که اگر غیر آنکه رفته بود باز آید نفسی نمی ماند برایم....
تو چه خواهر جان؟
چه تصور کرده ای؟دوسال پیش که رفت نگاهش، صدایش، قامتش.......
هیچکس نمیفهمد حالمان را، دغدغه امدن انها و نگاه بچه ها....
حالا یکی به جمعتان اضافه شده، حتما می آید و تبریک به عروس و داماد میگوید...
میخواهد بیاید تا دست عروس را در دستان داماد بگذارد بگوید سپردمش به تو دردانه ام را ... مواظبش باش....
چه می گویم.... حالت غریب است می دانم و از ان رو که می دانم دلم در بی قراری، بیگانه ، در سینه می کوبد....
اما عزیز خواهر، می خواهم با همه اینها که می دانم با تو سخن بگویم ، عزیزِجانم مردان ما با آنکه می دانستند کجا و به چه جنگی می روند رفتند ، عاشقانه و آگاهانه عباس شدند به وسعت وارث بودن علمدار کربلا....
بابد زینب وار استقبالشان رفت... باید مادر وهب شد و دشمن را به زیر یوغ استقامتمان بکشیم باید ام البنین را شاد کردو مردانه ایستادو به استقبال رفت تا انانکه زنده اند و نزد خدا روزی خورند مفتخر به داشتن چُنین همسرانی باشند....
همسرانمان تاج افتخارمان شدند پس برایشان افتخار افرینی میکنیم تا زن شیعه ، صبوری را به رخ دنیا بکشد.
و فرزندانمان بدانند باید ایستادگی را از پدران و مادرانشان به ارث برند...
حال غریبت را درک میکنم سرت را به شانه میگیرم و در غم دلت تسلای آزرده کامیت می شوم .
باشد دلهامان به یادغربت غریب گمنام مدینه آرام گیرد.
۷.۷k
۲۵ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.