دیشب که خفته بودی در بستر خیالم

دیشب که خفته بودی، در بستر خیالم
<می سوخت از تمنّا، پا تا ز سر خیالم
من جام ها کشیده، از بادهٔ وصالت
<تو کام ها گرفته، از دختر خیالم
شب چون به آتش تو، اندیشه پر بسوزد
<شعر و ترانه گردد، خاکستر خیالم
ای تشنه کام عاشق، بس کن هوس، که ترسم
<غیر از جنون ننوشی، از ساغر خیالم
تا موج خیز ِ چشمم، دُردانه پرور آمد
<پیرایه بست عالم، با گوهر خیالم
گر سوی کس به جز تو، روزی گشوده گردد
<پیوسته بسته بادا، بال و پر خیالم
جز نام دوست، سیمین! حرفی دگر نخواندم
<چندان که خیره ماندم، در دفتر خیالم.
دیدگاه ها (۷)

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفتزیر باران غزلی خواند ، دلش تر...

‌امروز امروز استامروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشیاز مح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط