عاشقت نشدم

.
عاشقت نشدم
که صبح ها
در خواب ساکتِ خانه ای
بی پنجره،بی در
مانده باشی
و تلفن
صدایم را پشت گوش انداخته باشد

عاشقت نشدم
که عصر ها
دست خودت را بگیری و ببری پارک
انقراض نسلت را روی تاب های خالی تکان بدهی
و فراموش کرده باشی
چقدر میتوانستم مادر بچه های تو باشم

عاشقت نشدم
که دلتنگی شب هایم
تنها گوشی همراهت را بی خواب کند
درست در لحظه ای که خواب سنگینت
باید کمر تخت را شکسته باشد

عاشقت نشدم
عاشقت نشدم که دوستت دارم هایم را
در شعری پنهان کنم
که باید از صافی هزار گلوی گرفته رد شود
و بعد
تصور کنم آن را
دیگری برای تو میخواند
دیدگاه ها (۱۱)

سخت است که بغض آخرش را بخوردوقتی که کسی دلش سرش را بخوردفی ا...

" کاش خواب تورا ببینم "استکان چای را محکم روی میز بکوبیگلدان...

بوسه هایت بوی آتش، بوی دوزخ می دهدنحن اصحاب الجهنم، پس مرا م...

سیگارهای بهمنش را، دوست دارم !بوی بد پیر اهنش را، دوست دارم ...

صحنه پارت دهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط