این تویی ای کم گرفته بیش را

این تویی ای کم گرفته بیش را
بیش و کم بگذار و بستان خویش را

تو نیِ مایی و در تو می دمیم
هم تو در ما دم که ما نایِ توییم

بی تو این عالم نگینی بی بهاست
زانکه انگشتِ سلیمانی تو راست

فکرِ هستی آفرین از هستِ تو
آفرینِ آفرینش : دستِ تو

دستِ تو بر سازِ هستی پرده بست
سازها از دستِ تو آمد به دست

زخمه ها را همچو باران ریختی
شورها از پرده ها انگیختی

پیکرِ نازک تراشیدی ز سنگ
جان برون آوردی از زندانِ تنگ

از تو آمد نامور لوح و قلم
وین علامت ها به عالم شد علم

بر گرفتی مشعلِ اندیشه را
سوختی تاریکیِ این بیشه را

روشنایی ها ز دانایی تُست
هم ز دانایی توانایی تُست

گوهرِ گنجینهِ شایان تویی
یوسفی با حُسنِ بی پایان تویی...
#هوشنگ_ابتهاج
دیدگاه ها (۱)

یک جمعۀ تلخ را ورق می‌زد بادای داد از این ‌جنون و این استبدا...

زخمیم که التیام خواهیم گرفت موجیم که انسجام خواهیم گرفت سردا...

سردار خونین‌بال، سنگر را به ما بسپارآمادۀ جنگیم، محور را به ...

اصلاً به تو نمی‌آید مرگلابد رفته‌ای از خاکریز دشمنلودر بیاور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط