دیگر نمی دانم کی باید بخندم و کی باید نخندم

دیگر نمی دانم کی باید بخندم و کی باید نخندم .
کی دل بدهم ، کی دل بکنم . ...
همیشه شنیده بودم که عشق باید حالت را جا بیاورد ،
پروازت دهد در آسمان عواطف . رقیق القلبت کند.
از تو موجودی مهربانتر بسازد . اما ؛
اما خدا نکند که ‌. . .
آنوقت است که حالت زار است و باید هر لحظه به حال خویش مویه کنی .
و بعد از آن دیگر هر پرنده ای که خواست با ادعای عاشقی در دلت برای خویش لانه ای بسازد را حسابی رصد کنی. .....
دیگر با اولین نوای دوست داشتن کسی دلت نلرزد....
باید برای تک تک حرف هایش ; ابراز احساس کردن هایش, نگاه هایی که میخواهد با آنها به تو بفهماند که هیی فلانی من عاشق توام؛
چرتکه بیندازی مبادا او هم پرنده ای مهاجر باشد که فقط آمده تا زمانی کوتاه در قلب تو لانه اش را بسازد.....
و درست زمانی که تو را به خود وابسته کرد ، لانه را در هم بکوبد.
و همانطور که بعد از هر رفتن بی‌خبر معلوم است، برود و دیگر هم برنگردد .
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ...‌‌‌𝂘 ‌
دیدگاه ها (۲)

از شوق پریدن پرم ودرهای قفس باز و دلم عاشق پرواز...ولی ذوق پ...

عشق وجود داره ولی ن برای نسل ما...نسل ما کجا و،نسل امروز کجا...

*نیمه‌ی‌پنهان‌من*

بدون مخاطب خاص

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط