گزارش نکنیددد
شب از دید ا.ت
رفتم تو اتاق دررو قفل کردم نشستم کف زمین و گریه کردم چرا من چرا اینجا
که سایه یکی رو روی زمین دیدم
گریم شدت گرفت و با داد گفتم
#لعنتی از جون من چی میخواین چی میخواین
که همون مرد منو تو بغلش کشید حس بغلش مثل تنهایی تو جنگل بود ولی یه گرمایی داشت که انگار بغل عشقم ولی اون عشق من نبود
هق هق هام بلند شد
@هیش آروم باش کوچولو
#من نمیتونم من میخوام برم
@منم میخوام برم ولی نمیتونیم
#چی
سرمو بالا گرفتم و تو چشاش نگاه کردم
@حتا منم نمیتونم از این عمارت کوفتی برم بیرون الیس
#چی اسم من الیس نیست
@منظورم ا.ت بود
#الیس کیه
@من ۱۰۰سالمه ولی تو دنیای شما سنم مثل یه انسانه بیست سال پیش منو الیس عاشق هم بودیم دو تا بچه داشتیم
درست اومدیم این عمارت ولی اون موجودات کوفتی نذاشتن به زندگیمون ادامه بدیم وقتی الیس ۷ ماه حامله بود و من بیرون باغ بودم اونو
#کشتن!!
@اره نتونسته بودم باهاش کنار بیام که درست روز مرگ الیس تو بدنیا اومدی فهمیدم که روه الیس تو بدن توعه
#چی من آلیسم
@اره روح عشقمندرون توعه
#پس برای همین تو منو میخوای و وقتی پیشتم حس میکنم در امنیتم
@ببین من میتونم بزارم بری ولی یا تو یا دوستات باید برن
#من نمیدونم همش بخاطر من وارد گروه شدن
بزار برن من پیش تو میمونم
@پس برو و دوستاتو آزاد کن
اومدم از پله ها پایین
#بچه ها در بازه میتونید برید
+ واقعا وای باشید بریم
÷بدو بریم
دستمو کشید ولی من نرفتم
÷چیکار میکنی
#خدافظ بچه ها
در باغ عمارت با شتاب بسته شد
اشکم در اومد
که صدای قدم های فیلیکس کل عمارت رو گرفت و با یه چشم بهم زدن عمارت یه عمارت لوکس و مدرن شد
#چجوری این کار رو کردی
@کاری نکردم عزیزم فقط وقتش بود خوب میشدی
#منظورت چیه
؛مامان بیا بریم دیگه چیکار میکنی
#چی تو کی هستی
.
.
.
(خب پارت بعد پارت اخر و در واقع هیچ جن و چیز ترسناکی وجود نداشته😉(خمارییی)
رفتم تو اتاق دررو قفل کردم نشستم کف زمین و گریه کردم چرا من چرا اینجا
که سایه یکی رو روی زمین دیدم
گریم شدت گرفت و با داد گفتم
#لعنتی از جون من چی میخواین چی میخواین
که همون مرد منو تو بغلش کشید حس بغلش مثل تنهایی تو جنگل بود ولی یه گرمایی داشت که انگار بغل عشقم ولی اون عشق من نبود
هق هق هام بلند شد
@هیش آروم باش کوچولو
#من نمیتونم من میخوام برم
@منم میخوام برم ولی نمیتونیم
#چی
سرمو بالا گرفتم و تو چشاش نگاه کردم
@حتا منم نمیتونم از این عمارت کوفتی برم بیرون الیس
#چی اسم من الیس نیست
@منظورم ا.ت بود
#الیس کیه
@من ۱۰۰سالمه ولی تو دنیای شما سنم مثل یه انسانه بیست سال پیش منو الیس عاشق هم بودیم دو تا بچه داشتیم
درست اومدیم این عمارت ولی اون موجودات کوفتی نذاشتن به زندگیمون ادامه بدیم وقتی الیس ۷ ماه حامله بود و من بیرون باغ بودم اونو
#کشتن!!
@اره نتونسته بودم باهاش کنار بیام که درست روز مرگ الیس تو بدنیا اومدی فهمیدم که روه الیس تو بدن توعه
#چی من آلیسم
@اره روح عشقمندرون توعه
#پس برای همین تو منو میخوای و وقتی پیشتم حس میکنم در امنیتم
@ببین من میتونم بزارم بری ولی یا تو یا دوستات باید برن
#من نمیدونم همش بخاطر من وارد گروه شدن
بزار برن من پیش تو میمونم
@پس برو و دوستاتو آزاد کن
اومدم از پله ها پایین
#بچه ها در بازه میتونید برید
+ واقعا وای باشید بریم
÷بدو بریم
دستمو کشید ولی من نرفتم
÷چیکار میکنی
#خدافظ بچه ها
در باغ عمارت با شتاب بسته شد
اشکم در اومد
که صدای قدم های فیلیکس کل عمارت رو گرفت و با یه چشم بهم زدن عمارت یه عمارت لوکس و مدرن شد
#چجوری این کار رو کردی
@کاری نکردم عزیزم فقط وقتش بود خوب میشدی
#منظورت چیه
؛مامان بیا بریم دیگه چیکار میکنی
#چی تو کی هستی
.
.
.
(خب پارت بعد پارت اخر و در واقع هیچ جن و چیز ترسناکی وجود نداشته😉(خمارییی)
۵.۳k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.