گزارش نکنید جمعه پارت جدید میزارم
تخته احضار رو گذاشتیم وسط
خیلی ترسیده بودم حس میکردن قرار اتفاق بدی بیوفته
=هی ا.ت خوبی
#چی اره فکر کنم خوب باشم
=خب پس تو توضیح بده
#باشه
#خب بعد ای همه اتفاق ترسناک که توی این خونه افتاده صد در صد ما باید شجاعت خودمونو ثابت کنیم و باید احضار کنیم
اول از همه باید دستای هم رو بگیریم و روی مثلث احضار بزار بعد سوال ها رو میپرسیم
همه دستمون رو گذاشتیم و پرسیدم کسی اینجا هست
که مثلث روی ( م ا ه س ت ی م )
از ترسم دستمو نمیتونستم حرکت بدم
=شما میخواید به ما آسیب بزنید
( ه ی چ چ ی ز و ا ق ع ی ن ی س ت ب ه خ و د ت و ن ب ی ا ی د)
زود بلند شدم از جام
#یکیتون این کار رو کرد مگه نه
&÷=+نه کار ما نبود
زود با دو رفتم تو اتاقم
وسایلامو جمع کردم
از پله ها اومدم پایین
=کجا میری
&ا.ا چیکار میکنی
#من از این خونه میرم با یه اتوبوس برمیگردم به شهر
از خونه خارج شدم داشتم باغ روبا دو تی میکردم
که در باز نشد کاری میکرد باز نمیشد
همش در رو میکوبیدم ولی بازنمیشد
بچه ها هم میخواستن باز کنن ولی بی فایده بود
برگشتیم تو خونه که دیدیم کل دوربین و وسایل ارتباط خورد شده ریخته روی زمین
جیغ بفش جیکا کل عمارت رو گرفت
&نه من نمیخوام اینجا بمونم
که یهو یه زن با موهای عجیب وایساد جلو مون
؟ فقط یکیتون میتونه فعلی بره
#چی
+تو تو چی هستی
=بچه ها باید رزیتا رو بفرستیم بره
#اره
+منم باهاش باید برم
؟گفتم فقط یه نفر
صداش خش دار بود و خیلی ترسناک
&نه من شما رو تنها نمیزارم
توی بغلم گرفتمش
#تو میری و برامون کمک میاری خب اگه هم دیگه خیری ازمون نشد ما رو فراموش کن
گردنبند سنگ یاقوتی که پدرم بهم داده بود رو روی گردن رزیتا انداختم
#حالا برو فقط برو
رزیتا از در خارج شد همه شروع کردن به گریه کزدن
#باید هق یه کاری بکنیم
+ همش تقصیر جکه اون گفت چند شب بمونیم
=خفه بابا ترسو
#الان وقت دعوا نیست باید منتظر باشیم تا رزیتا کمک بیاره
(شب از دید ا.ت
رفتم تو اتاق دررو قفل کردم نشستم کف زمین و گریه کردم چرا من چرا اینجا
که یهووو
خیلی ترسیده بودم حس میکردن قرار اتفاق بدی بیوفته
=هی ا.ت خوبی
#چی اره فکر کنم خوب باشم
=خب پس تو توضیح بده
#باشه
#خب بعد ای همه اتفاق ترسناک که توی این خونه افتاده صد در صد ما باید شجاعت خودمونو ثابت کنیم و باید احضار کنیم
اول از همه باید دستای هم رو بگیریم و روی مثلث احضار بزار بعد سوال ها رو میپرسیم
همه دستمون رو گذاشتیم و پرسیدم کسی اینجا هست
که مثلث روی ( م ا ه س ت ی م )
از ترسم دستمو نمیتونستم حرکت بدم
=شما میخواید به ما آسیب بزنید
( ه ی چ چ ی ز و ا ق ع ی ن ی س ت ب ه خ و د ت و ن ب ی ا ی د)
زود بلند شدم از جام
#یکیتون این کار رو کرد مگه نه
&÷=+نه کار ما نبود
زود با دو رفتم تو اتاقم
وسایلامو جمع کردم
از پله ها اومدم پایین
=کجا میری
&ا.ا چیکار میکنی
#من از این خونه میرم با یه اتوبوس برمیگردم به شهر
از خونه خارج شدم داشتم باغ روبا دو تی میکردم
که در باز نشد کاری میکرد باز نمیشد
همش در رو میکوبیدم ولی بازنمیشد
بچه ها هم میخواستن باز کنن ولی بی فایده بود
برگشتیم تو خونه که دیدیم کل دوربین و وسایل ارتباط خورد شده ریخته روی زمین
جیغ بفش جیکا کل عمارت رو گرفت
&نه من نمیخوام اینجا بمونم
که یهو یه زن با موهای عجیب وایساد جلو مون
؟ فقط یکیتون میتونه فعلی بره
#چی
+تو تو چی هستی
=بچه ها باید رزیتا رو بفرستیم بره
#اره
+منم باهاش باید برم
؟گفتم فقط یه نفر
صداش خش دار بود و خیلی ترسناک
&نه من شما رو تنها نمیزارم
توی بغلم گرفتمش
#تو میری و برامون کمک میاری خب اگه هم دیگه خیری ازمون نشد ما رو فراموش کن
گردنبند سنگ یاقوتی که پدرم بهم داده بود رو روی گردن رزیتا انداختم
#حالا برو فقط برو
رزیتا از در خارج شد همه شروع کردن به گریه کزدن
#باید هق یه کاری بکنیم
+ همش تقصیر جکه اون گفت چند شب بمونیم
=خفه بابا ترسو
#الان وقت دعوا نیست باید منتظر باشیم تا رزیتا کمک بیاره
(شب از دید ا.ت
رفتم تو اتاق دررو قفل کردم نشستم کف زمین و گریه کردم چرا من چرا اینجا
که یهووو
۱۸.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.