پارت سیزدهم رمان تب داغ هوس :
#13
قاطعانه و محکم گفتم :من با شما قرار نذاشتم جناب مهندس _من و خشايار هردو يه نفريم دندونامو از حرص رو هم گذاشتم و،استخون فکم منقبض شده بود از ميون دندوناي قفل شده گفتم: _آدم که احمق باشه آخر عاقبتش ميشه اين «به خودم اشاره کردم » لبشو با يه قيافه با مزه اي گاز گرفت و گفت:دور از جون نفس ،نچ دور از جون بابا دختراي عاقل با پسري مثل من قرار ميذارن تأکيدي و شمرده گفتم: من، باشما،قرار ، نذاشتم _باز گفتي که ؛اي بابا من ديدم اگر بگم «آرمين هستم»تو با من قرار نميذاري خودمو خشايار معرفي کردم با حرص گفتم : خشايار ، بيست و سه ساله،مغازه لوازم خونگي،چشم ابرو مشکيه...اينا همه شماييد ديگه؟ _خب اگر ميگفتم «خشايار ،بيستو نه ساله ، رئيس شرکت تجاريِ ِ صادرات و واردات چرم ،قد بلند چهار شونه چشمام آبيه ..»حتما مي بايستي عقب مونده باشي که نفهمي منم از حرص داشتم منفجر ميشدم گوشام داغ کرده بود و گونه هام داشت آتيش ميگرفت آرمين لبخندي زد و گفت ـ _تا حالا دقت نکرده بودم وقتي حرص ميخوري چقدر جذاب ميشي،ولي زياد حرص نخور همه اش يه شوخي بود با صداي لرزون از بغض و کينه و حرص گفتم : شوخي جالبي نبود ،خداحافظ جدي تر از هر لحظه گفت :ا َه ،باز ميگه خدا حافظ
قاطعانه و محکم گفتم :من با شما قرار نذاشتم جناب مهندس _من و خشايار هردو يه نفريم دندونامو از حرص رو هم گذاشتم و،استخون فکم منقبض شده بود از ميون دندوناي قفل شده گفتم: _آدم که احمق باشه آخر عاقبتش ميشه اين «به خودم اشاره کردم » لبشو با يه قيافه با مزه اي گاز گرفت و گفت:دور از جون نفس ،نچ دور از جون بابا دختراي عاقل با پسري مثل من قرار ميذارن تأکيدي و شمرده گفتم: من، باشما،قرار ، نذاشتم _باز گفتي که ؛اي بابا من ديدم اگر بگم «آرمين هستم»تو با من قرار نميذاري خودمو خشايار معرفي کردم با حرص گفتم : خشايار ، بيست و سه ساله،مغازه لوازم خونگي،چشم ابرو مشکيه...اينا همه شماييد ديگه؟ _خب اگر ميگفتم «خشايار ،بيستو نه ساله ، رئيس شرکت تجاريِ ِ صادرات و واردات چرم ،قد بلند چهار شونه چشمام آبيه ..»حتما مي بايستي عقب مونده باشي که نفهمي منم از حرص داشتم منفجر ميشدم گوشام داغ کرده بود و گونه هام داشت آتيش ميگرفت آرمين لبخندي زد و گفت ـ _تا حالا دقت نکرده بودم وقتي حرص ميخوري چقدر جذاب ميشي،ولي زياد حرص نخور همه اش يه شوخي بود با صداي لرزون از بغض و کينه و حرص گفتم : شوخي جالبي نبود ،خداحافظ جدي تر از هر لحظه گفت :ا َه ،باز ميگه خدا حافظ
- ۷.۲k
- ۲۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط