این پارتو همینجوری گذاشتم.
ولی شرایط نرسیده بود پس برای پارت 8 شرایط برسونید💫
............................................................................
𝑁𝑎𝑚𝑒:دوست پسر سادیسمی من🍷
𝑃𝑎𝑟𝑡:7
علامت کوک:_ علامت لارا:
ویو یونگی
{علامت یونگی: ×}
تو خونه تو خواب نازم بودم که
کوک زنگ زد
عجیبه اون هیچ وقت زنگ نمیزنه همیشه پیامک میده
(جواب دادم مکالمه کوک و یونگی)
×: سلام
_: سلام یونگییی(گریه)
×: چیشده باز
_: یونگی لارا ولم کرد رفت
×: اها... خب برمیگرده.
_: نه کلا باهام کات کرده(گریه شدیدددد)
×:مگه چی بهش گفتی.. نکنه..
_: اره
×: خاک تو سرت کنن ابله
_: ممنون بابت دلداریت
×: اگه بره لومون بده به فا.. ک میریم
اون وقت ماموریتو چیکار کنیم؟
[توضیح: یادتونه گفتم ماموریتو بعدا میفهمید؟
الان میخوام بهتون ماموریتو بگم
یونا یه دختره ایه که باباش مافیاست و بابای هیونا پدر و
مادر جیمین و یونگی و کوک. رو کشته و اونارو مجبور کرده
خودشون با دستاشون برای پدر و مادرشون قبر بِکنن و بعد
مادر پدر اونارو خاک کرد و کوک و یونگی و جیمین رو
انداخت تو رودخونه تا بمیرن ولی یه مرد اونارو پیدا میکنه
و با زنش بزرگشون میکنن ولی از اونجایی که بچه دار
نمیشدن همه مال و اموالشون رو زدن به نام این سه تا
وقتی این اتفاق افتاد کوک 7 سالش و جیمین 8 و
یونگی 9 سالشون بوده و الان اومدن داخل این دانشگاه تا
انتقامشونو از هیونا بگیرن چون پدر هیونا 10 سال پیش
مرده]
_: نه وقتی رفت بهم گفت لوتون نمیدم
×: فعلا بیخیالش پاشو با جیمین بیاین اینجا تا یه فکر اساسی کنیم
_: اوکی
با جیمین رفتیم خونه یونگی
که یهوو..
..................................
شرایط 4 تا لایک و 4 تا کامنت 1 هم فالوور
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.