مشکلمون از جایی شروع شد که فکر کردیم

مشکلمون از جایی شروع شد که فکر کردیم
آدمایی که باهاشون حرف میزنیم ، رفاقت میکنیم یا دلبستشون میشیم
همیشه میمونن ...
هعی داد زدیم ؛ دوستتون داریم که مُهمیم برامون اما در مقابل جوابمون چیشد؟
اینکه چشاشون رو بستن رو حِسمون
به خیالِ اینکه نمیریم
میمونیم ...
یک آدم چقدر میتونه کسیو دوست داشته باشه
اما دوست داشته نشه ...
این شیشه ی دوست داشتن آدم ها وقتی
از دوست نداشتن پُر بشه خود به خود تَرَک برمیداره ، میشکنه
همین میشه که یک روز چشماتو باز میکنی
میبینی جای گرمای دستِ کسی حس میشه
اما دیگه خودش نیست ...

آدم ها یک روز بی خبر میرن
وقتی که صدای قلبشون به گوشِ اونی که باید برسه ، نرسه :(

#مهدیه_صالحی
دیدگاه ها (۱)

روزگار بدونِ تو ...؟ خودکشیِ ...! ...

پاییز که همیشه لای برگ های زرد و نارنجی نیستگاهی قهوه ای ست ...

و یک زن در ظریف ترین نقطه ی شب هنوز هم دوست داشته شدن را ...

آخرش نفهمیدم اینجائی که هستم تقدیر من است یا تقصیر من...من ک...

تکپارتی یونگی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط