تو دختر قفقازی و من شاه گرفتار چشمان تو اردو زده بر لشکر
تو دختر قفقازی و من شاه گرفتار چشمان تو اردو زده بر لشکر قاجار من کشور ِ بحران زده از عهد ِ گلستان غارت شده چون حادثهء حملهء تاتار هر گوشهء این خاک ِ پر از خاطره هایت یک عمر نشسته به همآغوشی آوار آوارهء چشمان توام، گرچه همیشه در حسرت چشمان تو و لحظهء دیدار زخمی شدهء خنجر کاری نگاهت دارد دل من، از غم تو، خاطره بسیار از شاه ِ به یغما زده هی باج گرفتی شرح غم من، مشق سیاهی است به طومار در گنجه ی ویران ِ دلم، حکم بر این شد مغلوب ِ دو چشمان کسی باش تو این بار تا بغض ِ ارس ، فاصله انداخته در ما این فاصله ها را که تو انگار نه انگار تو، فاتح این قلب به تاراج نشسته من خسته تر از خسته تر از شاه گرفتار .
- ۶۳۱
- ۱۷ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط