این بار خودم برای خودم
امروز ب خودم نگاه میکردم
گفتم پیر شدی کرشمه
کم کم هاشور زندگی داره رو چهرت نقش میزنه
ترکهای درد رو توی چهره ام دیدم
نشستن برف سفید بر روی تار تار موهایم
یکسال زودتر ب استقبال پیری رفتم یکسال با عصا یک یار و همراهم راه میرم
گاهی چنان دردی در استخوانم میپیچه انگار سالهاس میدونه
ناتوانتر از اونم ک اعتراض کنم
گفتم پیر شدی کرشمه
کم کم هاشور زندگی داره رو چهرت نقش میزنه
ترکهای درد رو توی چهره ام دیدم
نشستن برف سفید بر روی تار تار موهایم
یکسال زودتر ب استقبال پیری رفتم یکسال با عصا یک یار و همراهم راه میرم
گاهی چنان دردی در استخوانم میپیچه انگار سالهاس میدونه
ناتوانتر از اونم ک اعتراض کنم
۲.۹k
۲۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.