عشق کوچک من پارت 12
مرده:میبینم کشتیشون
یهو پشت سرش یه اسلحه میاد.
مرده برمیگرده میبینه لیسا اسلحه گرفته روی سرش.
لیسا:وقتشه تقاص این کارای کثیفتو پس بدی.
بعد یهو یکی از آدمای مرده میاد تفنگ از دست لیسا میکشه.
ار پشت دستای لیسا رو میگیره(قراره بجای اینا شماها رو تا دم مرگ ببرم😂🔫)
یه بادیگارد دیگه میاد یه مشت میزنه تو صورت لیسا.
از بینیه لیسا خون اومد
جیمین رزی و کوک رو برد تو ماشین
جیمین دوید سمت شوگا،جیهوپ و نامجون
جیمین:خوبین؟؟
نامجون،جیهوپ و شوگا:آره خوبیم تو برو کمک لیسا
شوگا:تفنگ رو بده من بدو
جیمین:بیا
شوگا دوید سمت لیسا با تفنگ دوتا بادیگارد هارو کشت
لیسا تفنگش رو برداشت رفت سمت شوگا
لیسا:پشت سرم وایسا قراره تعدادشون زیاد شه
شوگا:باشه
لیسا:جیمین جیهوپ و نامجون رو ببر
جیمین:اما..
لیسا:سریع
پسرا رفتن تو ماشین
جیهوپ:جیمین تو واقعا کوک رزی رو کشتی؟؟؟
جیمین:نه بابا زیر لباسشون جلیغه ضد گلوله گذاشتم
نامجون:اخیشششش
یهو ۷ تا ماشین اومدن
شوگا:آماده ای؟
لیسا:آره
یهو اون مرد ها شروع به تیر اندازی کردن شوگا و لیسا هم هی با تیر میزدنشون
به پرد از پشت لیسا رو گرفت گفت:اگه میخوای زنده بمونه تسلیم شو
لیسا:ادامه بده شوگا
شوگا:باشه شوگا شروع کرد به تیر زدن
لیسا هم با پا زد تو جای حساس مرده و یه گلوله بهش زد
(شوگا چون میدونست لیسا قراره چیکار کنه گفت باشه و شروع کرد به تیر زدن بقیه)
شوگا:اه تیر تمام کردم
لیسا:من هنوز دوتا دارم
لیسا رفت جفت رئیس خلافکار ها
رییس:بکشیدش
لیسا:یه تیر زد تو سر مرده
یهو شوگا دید بازوی لیسا تیر خورده
لیسا هیچکاری نکرد یه تیر زد تو هوا تا تیر هاش تموم شن و با تفنگ میزد تو سر بادیگارد ها
شوگا لیسا رو کشید پشت دیوار
شوگا: دیونه شدی با تیر زدنت تو هنوز داری میزنیشون
لیسا:اشکالی نداره
شوگا لیسا رو بلند کرد سریع از اونجا دور شدن یه بادیگارد سنگ پرت کرد طرف شوگا خورد تو دهنش و تموم خون خونی شد
شوگا:اههه
لیسا:بدو بریم
شوگا و لیسا دویدن تو خونه
جیمین:خوبید
لیسا:آره
شوگا:کوک کوکککک
کوک:وای شوگاااااااااا
کوک و شوگا پریدن بغل هم
کوک:کجا بودی پسر
شوگا بعدا تعریف میکنم حالا بدو لیسا رو ببر بیمارستان
کوک:برا چی مگه چشه
لیسا:هی نمیخواد میرم پیش دوستم برام درستش کنه
شوگا:فک کردی باید بری بیمارستان
کوک:چی شدهههه
شوگا:تیر خورده
جنی:لیسا خوبی، یا خدا
جیسو و جین:برو بیمارستان
رزی:چی ببینم
بقیه:هااااااااا
کوک:بلند شو بریم بیمارستان
لیسا:هوفف باشه
لیسا و کوک رفتن بیمارستان
بقیه بچها تو خونه موندن
رزی:ای ایی
راستی رها
بیتا میگه وانشاتت خیلی خوب بود
یهو پشت سرش یه اسلحه میاد.
مرده برمیگرده میبینه لیسا اسلحه گرفته روی سرش.
لیسا:وقتشه تقاص این کارای کثیفتو پس بدی.
بعد یهو یکی از آدمای مرده میاد تفنگ از دست لیسا میکشه.
ار پشت دستای لیسا رو میگیره(قراره بجای اینا شماها رو تا دم مرگ ببرم😂🔫)
یه بادیگارد دیگه میاد یه مشت میزنه تو صورت لیسا.
از بینیه لیسا خون اومد
جیمین رزی و کوک رو برد تو ماشین
جیمین دوید سمت شوگا،جیهوپ و نامجون
جیمین:خوبین؟؟
نامجون،جیهوپ و شوگا:آره خوبیم تو برو کمک لیسا
شوگا:تفنگ رو بده من بدو
جیمین:بیا
شوگا دوید سمت لیسا با تفنگ دوتا بادیگارد هارو کشت
لیسا تفنگش رو برداشت رفت سمت شوگا
لیسا:پشت سرم وایسا قراره تعدادشون زیاد شه
شوگا:باشه
لیسا:جیمین جیهوپ و نامجون رو ببر
جیمین:اما..
لیسا:سریع
پسرا رفتن تو ماشین
جیهوپ:جیمین تو واقعا کوک رزی رو کشتی؟؟؟
جیمین:نه بابا زیر لباسشون جلیغه ضد گلوله گذاشتم
نامجون:اخیشششش
یهو ۷ تا ماشین اومدن
شوگا:آماده ای؟
لیسا:آره
یهو اون مرد ها شروع به تیر اندازی کردن شوگا و لیسا هم هی با تیر میزدنشون
به پرد از پشت لیسا رو گرفت گفت:اگه میخوای زنده بمونه تسلیم شو
لیسا:ادامه بده شوگا
شوگا:باشه شوگا شروع کرد به تیر زدن
لیسا هم با پا زد تو جای حساس مرده و یه گلوله بهش زد
(شوگا چون میدونست لیسا قراره چیکار کنه گفت باشه و شروع کرد به تیر زدن بقیه)
شوگا:اه تیر تمام کردم
لیسا:من هنوز دوتا دارم
لیسا رفت جفت رئیس خلافکار ها
رییس:بکشیدش
لیسا:یه تیر زد تو سر مرده
یهو شوگا دید بازوی لیسا تیر خورده
لیسا هیچکاری نکرد یه تیر زد تو هوا تا تیر هاش تموم شن و با تفنگ میزد تو سر بادیگارد ها
شوگا لیسا رو کشید پشت دیوار
شوگا: دیونه شدی با تیر زدنت تو هنوز داری میزنیشون
لیسا:اشکالی نداره
شوگا لیسا رو بلند کرد سریع از اونجا دور شدن یه بادیگارد سنگ پرت کرد طرف شوگا خورد تو دهنش و تموم خون خونی شد
شوگا:اههه
لیسا:بدو بریم
شوگا و لیسا دویدن تو خونه
جیمین:خوبید
لیسا:آره
شوگا:کوک کوکککک
کوک:وای شوگاااااااااا
کوک و شوگا پریدن بغل هم
کوک:کجا بودی پسر
شوگا بعدا تعریف میکنم حالا بدو لیسا رو ببر بیمارستان
کوک:برا چی مگه چشه
لیسا:هی نمیخواد میرم پیش دوستم برام درستش کنه
شوگا:فک کردی باید بری بیمارستان
کوک:چی شدهههه
شوگا:تیر خورده
جنی:لیسا خوبی، یا خدا
جیسو و جین:برو بیمارستان
رزی:چی ببینم
بقیه:هااااااااا
کوک:بلند شو بریم بیمارستان
لیسا:هوفف باشه
لیسا و کوک رفتن بیمارستان
بقیه بچها تو خونه موندن
رزی:ای ایی
راستی رها
بیتا میگه وانشاتت خیلی خوب بود
۳۴.۷k
۲۶ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.