با تمام وجودم عاشقش بودم...اما وقتی حرفی میزد که ناراحت م
با تمام وجودم عاشقش بودم...اما وقتی حرفی میزد که ناراحت میشدم از دلم درنمیاورد،هیچی نمیگفت...فقط میگفت اگه میخوای میتونم از زندگیت برم..اونوقت ماجرا برعکس میشد و این من بودم که باید التماس و گریه میکردم...از خودم بیزار بودم که انقدر دوسش داشتم که حتی حاضر بودم غرورمو زیر پا بزارم...یه روز بعد یه دعوای سخت...منتظر بودم بیاد ...گفتم حتما اینبار میاد...اما برخلاف تصورم بازم نیومد و فقط گفت ببخشید...اگه میخوای میتونم برم که اذیت نشی...روبروش ایستادم و زدم زیر گوشش،داد زدم،جیغ زدم...گفتم گریه کن لعنتی...چرا هیچوقت گریه نکردی هان؟بازم گریه نکرد..التماس نکرد...فقط نگام کرد...با صدایی که بزور به گوش میرسید گفت من یه روزی همه گریه هامو کردم ...اگه میخوای برم...اینکه از رفتن حرف میزد برام عادی بود،اما اینکه یروز گریه هاشوکرده بود غم انگیز بود...میدونستم قبل از من عاشق بوده...میدونستم عشقش نمونده...اما نمیدونستم همه ی گریه ها و التماساشو برای اون تموم کرده...نمیدونستم حاضر نیست واسه بودن من تلاش کنه...پاهام تحمل وزنمو نداشت انگار...زانو زدم ...گریه کردم...جیغ زدم...اما اون بازم برنگشت پشت سرشو نگاه کنه...اون یه روزی همه ی گریه هاشو کرده بود...
#لعیا_محمدی_فرد
خیلیامون بعد از رفتن یه نفر دیگه اومدن و رفتن کسی برامونمهم نشده
#لعیا_محمدی_فرد
خیلیامون بعد از رفتن یه نفر دیگه اومدن و رفتن کسی برامونمهم نشده
۷.۲k
۰۶ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.