⚪🔰امپراطوری کیانیان🔸🌐♂️بخش3
#کیکاوس (کیوس)
بعد از کیقباد، پادشاهی به پسر یا نوه اش «#کیکاووس» رسید. بزرگترين پسر کيقباد بود ،(البته به گفته بعضی نوه کیقباد بود و نام پدرش کی سه یا کی اپیوه بود) #کیکاوس وى در سدد جنگ با ارژنگ شاه مازندران بود و قصد فتح مازندران را داشت که ناگهان سرداران و بزرگان ایران مانند طوس، کشواد، گودرز، گیو، گرگین و بهرام به کیکاوس نصیحت کردند. احسان یارشاطر در کتاب برگزیده داستان های شاهنامه، فصلی را به پندناپذیری کیکاوس اختصاص داده و می نویسد حتی نصیحت زال نیز در او موثر واقع نشد. همه به او گفتند که:
سپه را بدان سو نباید کشید/ ز شاهان کس این رای فرخ ندید.
فردوسی درباره خودکامگی کیکاوس چنین می گوید:
به رستم چنین گفت گودرز پیر/ که تا کرد مادر مرا سیر شیر
چو کاوس خودکامه اندر جهان/ ندیدم کسی از کهان و مهان
خرد نیست او را نه دین و نه رای/ نه هوشش به جای است و نه دل به جای
تو گویی به سرش اندرون مغز نیست/ یک اندیشه او همی نغز نیست.
کیکاوس نتیجه خودکامگی خود را دید و به مازندران لشکر کشید و اسیر شد. رستم برای آزادی کیکاوس به مازندران شتافت. در این سفر، رستم توانست با شکست امیر ژیان شاه مازندران، کیکاوس را به ایران زمین بازگرداند و سپس به پس از آن به توران و چين و مکران رفت و آنها را مطيع خود ساخت سپس به هاماوران (يمن) رفت و سودابه دختر شاه يمن را از پدر او خواست ولى شاه يمن به حيله او را در بند کرد. در اين زمان افراسياب و اعراب به ايران تاختند ولى افراسياب اعراب را از ايران راند. اين بار هم رستم به کمک کيکاووس رفت و آنها را به همراه سودابه دختر شاه يمن به ايران آورد و افراسياب را از ايران راند. رفت و او را شکست داد. رستم در ضمن یکی از سفرهایش به مرز توران می رفت که با پسر ناشناخته خود «سهراب» روبه رو شد و در نبردی تن به تن او را کشت و چون آگاه شد که سهراب فرزند اوست، ولی در عین حال هر دلی را بر ضد رستم به خشم می آورد؛ چنانچه فردوسی میگوید:
یکی داستان است پر از آب چشم😭/دل نازک آید ز رستم به خشم😠
#تاریخ_اصیل_ایران_زمین #تاریخ_حقیقی #تاریخ_کهن
بعد از کیقباد، پادشاهی به پسر یا نوه اش «#کیکاووس» رسید. بزرگترين پسر کيقباد بود ،(البته به گفته بعضی نوه کیقباد بود و نام پدرش کی سه یا کی اپیوه بود) #کیکاوس وى در سدد جنگ با ارژنگ شاه مازندران بود و قصد فتح مازندران را داشت که ناگهان سرداران و بزرگان ایران مانند طوس، کشواد، گودرز، گیو، گرگین و بهرام به کیکاوس نصیحت کردند. احسان یارشاطر در کتاب برگزیده داستان های شاهنامه، فصلی را به پندناپذیری کیکاوس اختصاص داده و می نویسد حتی نصیحت زال نیز در او موثر واقع نشد. همه به او گفتند که:
سپه را بدان سو نباید کشید/ ز شاهان کس این رای فرخ ندید.
فردوسی درباره خودکامگی کیکاوس چنین می گوید:
به رستم چنین گفت گودرز پیر/ که تا کرد مادر مرا سیر شیر
چو کاوس خودکامه اندر جهان/ ندیدم کسی از کهان و مهان
خرد نیست او را نه دین و نه رای/ نه هوشش به جای است و نه دل به جای
تو گویی به سرش اندرون مغز نیست/ یک اندیشه او همی نغز نیست.
کیکاوس نتیجه خودکامگی خود را دید و به مازندران لشکر کشید و اسیر شد. رستم برای آزادی کیکاوس به مازندران شتافت. در این سفر، رستم توانست با شکست امیر ژیان شاه مازندران، کیکاوس را به ایران زمین بازگرداند و سپس به پس از آن به توران و چين و مکران رفت و آنها را مطيع خود ساخت سپس به هاماوران (يمن) رفت و سودابه دختر شاه يمن را از پدر او خواست ولى شاه يمن به حيله او را در بند کرد. در اين زمان افراسياب و اعراب به ايران تاختند ولى افراسياب اعراب را از ايران راند. اين بار هم رستم به کمک کيکاووس رفت و آنها را به همراه سودابه دختر شاه يمن به ايران آورد و افراسياب را از ايران راند. رفت و او را شکست داد. رستم در ضمن یکی از سفرهایش به مرز توران می رفت که با پسر ناشناخته خود «سهراب» روبه رو شد و در نبردی تن به تن او را کشت و چون آگاه شد که سهراب فرزند اوست، ولی در عین حال هر دلی را بر ضد رستم به خشم می آورد؛ چنانچه فردوسی میگوید:
یکی داستان است پر از آب چشم😭/دل نازک آید ز رستم به خشم😠
#تاریخ_اصیل_ایران_زمین #تاریخ_حقیقی #تاریخ_کهن
۱.۲k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.