عشق و قمار

|•عشق و قمار💔🙂•|

#PART_20
#طاها
رها یکم از حرفم ترسیدش واسه همین تا پارتی هیچ حرفی نزد...
بعد چن مین رسیدیم
با رها رفتیم داخل رها تا دوستاشو دید پریدن بغل هم اشک ریختن از خوشحالی و تمومش کردن کم کم همه اومدن...
حواسم کلا به رها بود اما پیشش نبودم گذاشتم امشبو عشق کنه و راحت باشع :)
حواسم رفت پیش شروین بعد چن وقت دیدمش دیگه نگاه به رها نکردم مهمونی داشت تموم میشد رهارو ندیدم :/
رفتم پیش دوستش...
شیما: طاها رها حالش اوکی نیس زیاد خورده تو اتاقه برین خونتون
طاها:اه چرا حواست بهش نبود رفتم بالاو دیدم رها رو تخته...
طاها:عع رها اینجایی پاشو بریم
رها:اوففف جون چه پسری چ خوشتیپه شمارمو بزن درخدمتت باشم
طاها:بسم الله کاش همیشع مست بودی[باخنده]
پاشو پاشو که حالت خیلی خرابه...
رها:نه خوشم اومد با ادبیا
طاها:بسه رها به خودت بیا بلندش کردم صورتشو شستم اما حالش هنوزم همون بود :/
به زور نشوندمش تو ماشین و خوابید بعد چن دیقه رسیدیم...
هرچی صداش کردم بیدار نشد بغلش کردم میخاستم بزارمش رو تخت که یهو بیدار شد تو بغلم بودش که یهو بدون حرف لباشو گذاشت رو لبام...
منم تو همون حالت بردمش تو اتاقو درو قفل کردم و...

•ادامه دارد💦🤍•
•انرژی کامنت💜🌸•

sagar🥰🥰
دیدگاه ها (۱۰۷)

|•عشق و قمار💔🙂•|#PART_‌21#رهاخیلی خورده بودم تو حال خودم نبو...

|•عشق و قمار💔🙂•|#PART_22#طاهارفتم تو اتاق لباسای رهارو عوض ک...

|•عشق و قمار💔🙂•|#PART_19#طاهادیدم رها با ی لباس صورتی عروسکی...

یکی از بهترین عضو چنلم برام ادیت زده مرسی دانیال جانم ♥️♥️

کیوت ولی خشن پارت ۶کوک توی ذهنش : وقتی داشتم میومدم بیرون هم...

آن سوی آینه P35در رو باز کردیم که یهو جونگ کوک افتاد (ویو ا....

برادرای هایتانی پارت ۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط