پارت شانزدهم:پارت آخر
پارت شانزدهم:پارت آخر
ته ویو
رفتم درو باز کردم اومدن داخل ولی دخترشون برا آشنا بود انگار ی جا دیده بودمش ....
یونا ویو
تا وارد شدم اون پسره رو شناختم اون تهیونگ بود درسته کیم تهیونگ و گفتم..
یونا،، سلام ته..یونگ.
ته،، سلام ولی شما اسم منو از کجا بلدید
یونا ،، 😊اممم تو مدرسه دیگه یونا دوست ا/ت یادته
ته،، اوکی یادم اومد
حالا بیا تو (لبخند)
یونا ،، ممنون(لبخند)
ی فلش بک به بعد از شام
پ ته ،، خب ته خوب گوش بده منو و مادرت و پدر و مادر یونا قرار بریم به ی مسافرت کاری و از تو میخوام یونا رو ببری خونه خودت
یونا،، چیی، امکان نداره
پ یونا ،، بله یونا جان همینطوره
ته ویو
از اونجایی که این دختر یونا خیلی کراش بود قبول کردم ، نمیدونم شاید عاشقش شدم
ته ،، من قبول میکنم
یونا ویو
تهیونگ دسر جذابی بود پس منم بی مخالفت قبول کردم
یونا،، باشه منم قبول میکنم
پ ته،، ما فردا ساعت پنجه صبح حرکت میکنیم ، پس بهتر از همین الان کنار هم باشین
پ یونا ،، اوکیه ؟
ته و یونا ،، بله(در حالی که داخل دلشون عروسیه)
ته ویو
الان ی هفته هست که یونا پیش منع راستش من عاشقشم برا همین ۲ ساعت پیش بهش اعتراف کردم و اونم بدون صبر قبول کرد و این شد که از لب بوسیدمش اونم کاملا همراهم میکرد
و الان هم به مامانم و پدرم مامان یونا و پدر یونا گفتیم و منتظر جوابم
پ یونا ،، خب من قبول میکنم
پ ته،، منم قبول میکنم
ادمین،، بچه ها من میخوام ی فیک جدید بنویسم برا همین خلاصه میکنم
و این دو تا ازدواج کردند
.
و حالا بریم سراغ کوک و ا/ت
خب اون دوتا مادر پدرشون قبول کردن و ازدواج کردن
دوتا هم بچه دارن
پایان ❤️
منتظر فیک جدید باشین
لایک کنید ❤️😊
ته ویو
رفتم درو باز کردم اومدن داخل ولی دخترشون برا آشنا بود انگار ی جا دیده بودمش ....
یونا ویو
تا وارد شدم اون پسره رو شناختم اون تهیونگ بود درسته کیم تهیونگ و گفتم..
یونا،، سلام ته..یونگ.
ته،، سلام ولی شما اسم منو از کجا بلدید
یونا ،، 😊اممم تو مدرسه دیگه یونا دوست ا/ت یادته
ته،، اوکی یادم اومد
حالا بیا تو (لبخند)
یونا ،، ممنون(لبخند)
ی فلش بک به بعد از شام
پ ته ،، خب ته خوب گوش بده منو و مادرت و پدر و مادر یونا قرار بریم به ی مسافرت کاری و از تو میخوام یونا رو ببری خونه خودت
یونا،، چیی، امکان نداره
پ یونا ،، بله یونا جان همینطوره
ته ویو
از اونجایی که این دختر یونا خیلی کراش بود قبول کردم ، نمیدونم شاید عاشقش شدم
ته ،، من قبول میکنم
یونا ویو
تهیونگ دسر جذابی بود پس منم بی مخالفت قبول کردم
یونا،، باشه منم قبول میکنم
پ ته،، ما فردا ساعت پنجه صبح حرکت میکنیم ، پس بهتر از همین الان کنار هم باشین
پ یونا ،، اوکیه ؟
ته و یونا ،، بله(در حالی که داخل دلشون عروسیه)
ته ویو
الان ی هفته هست که یونا پیش منع راستش من عاشقشم برا همین ۲ ساعت پیش بهش اعتراف کردم و اونم بدون صبر قبول کرد و این شد که از لب بوسیدمش اونم کاملا همراهم میکرد
و الان هم به مامانم و پدرم مامان یونا و پدر یونا گفتیم و منتظر جوابم
پ یونا ،، خب من قبول میکنم
پ ته،، منم قبول میکنم
ادمین،، بچه ها من میخوام ی فیک جدید بنویسم برا همین خلاصه میکنم
و این دو تا ازدواج کردند
.
و حالا بریم سراغ کوک و ا/ت
خب اون دوتا مادر پدرشون قبول کردن و ازدواج کردن
دوتا هم بچه دارن
پایان ❤️
منتظر فیک جدید باشین
لایک کنید ❤️😊
۷.۷k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.