پدرمیگفت

پدرمیگفت:
محبتت را به برگ ها سنجاق مزن
که باد با خود می بَرد...

محبتت را به آب جویی بریز
که با ریشه ها عجین شود...
ریشه ها هرگز اسیر باد نیست...

مادر میگفت:
پروانه ی محبتت را
به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد...
محبتت را به خانه ی دلی بنشان
که خیال بیرون شدن ندارد...

و یاد معلمم بخیر...
هر وقت به آخر خط میرسیدم میگفت:
نقطه سر خط...
مهربان تر از خودت با دیگران باش‌...

#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉
دیدگاه ها (۱)

وقتےهمه چیز روبراه استکه امیدوارے معنا نداردامید زمانےارزشمن...

دست‌هایم به چه کار می‌آیندجز اینکه بگذارمشان زیر چانه‌امو سا...

گاهی وقتهاتنها چاره ات اینه که قوی باشی :)#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉✯

من اگر مرد بودمدست زنی را می گرفتمپا به پایش فصلها را قدم می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط