دستهایم به چه کار میآیند

دست‌هایم به چه کار می‌آیند
جز اینکه بگذارمشان زیر چانه‌ام
و ساعت‌ها غرق شوم
میانِ سیاه چالِ دامن گیرِ چشمانت
و یا انحنای لب‌هایت که لنگرگاهِ امنیست
برای به ساحل رساندن لبخند.

دست‌هایت به چه کار می‌آیند
مگر برای آنکه صورتم را قاب بگیری؛
پیشانی‌ات را بچسبانی به پیشانی‌ام
و آرام کنار گوشم زمزمه کنی:
"دست برنخواهم داشت از دوست داشتن تو"

#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉
دیدگاه ها (۵)

افراد خوشبخت دلخوشی های پیچیده و بزرگی ندارندآنان حتی از موض...

هیچوقت برای شروع دیر نیست ؛برای موفق شدن دیر نیست ؛برای تغیی...

وقتےهمه چیز روبراه استکه امیدوارے معنا نداردامید زمانےارزشمن...

پدرمیگفت:محبتت را به برگ ها سنجاق مزنکه باد با خود می بَرد.....

صحنه,پارت یازدهم

صحنه پارت دهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط