و آغوشت

و آغوشت ؛
چه مفهومِ عجیب و مبهمی دارد ...
هویدا گشته در آن ، رازِ کوهستانِ تنهایی
چنان دنج و خیال انگیز و رؤیایی !
پر از باور ...
پر از مفهومِ خواهش های چشمانت
که می خواهد کنارت باشم و از عمقِ آغوشت نپرهیزم .
پر از شوقم ،
پر از گرمای عالمگیرِ خورشیدم ،
کنارِ تو ،
در آغوشت ،
چه شاد و غرقِ امّیدم !
و آغوشت ؛
عجب آرامبخش و خاطرانگیز است بر این خسته ی بی تاب !
تو ای روشن ترین مهتاب !
کنارم باش تا دنیای پر غوغای آغوشت ؛
همیشه سهمِ من باشد ،
زمانِ "درد و سختی" بازوانِ تو ؛
پناه و تکیه گاهِ محکم و امنِ تنِ بی جانِ من باشد .
همانا ساحلِ امنی ست بر دریای پر آشوبِ احساسم
شبی فریاد خواهم زد :
که آغوشت ؛
چه مفهومِ عجیب و مبهمی دارد ...
دیدگاه ها (۱)

برایش نوشتم...با من حرف بزن..اینکه نباشی.....نبینمت...نبویمت...

شهدِ شیرینِ لبهایت همسانِ تمشکی سرخُ آبدار است طراوتِ خنده ی...

به جایِ کوچک کردنِ دیگران ؛خودت بزرگ شو !به جایِ آرزویِ شکست...

#عشقت دلچسب است .. شبیه #فنجان چایی داغهمراه با #تو در یک #...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط