تا زنده باشم چون کبوتر دانه می خواهم

تا زنده باشم چون کبوتر دانه می خواهم
امروز محتاج توام؛ فردا نمی خواهم

آشفته ام...زیبایی ات باشد برای بعد
من درد دارم شانه ای مردانه می خواهم

از گوشه ی محراب عمری دلبری جستم
اکنون خدا را از دل میخانه می خواهم

می خندم و آیینه می گرید به حال من
دیوانه ام، هم صحبتی دیوانه می خواهم

در را به رویم باز کن! اندوه آوردم
امشب برای گریه کردن شانه می خواهم
دیدگاه ها (۲)

هر چه کردم نشوم از تو جدا بدتر شدگفته بودم بزنم قید تورا بدت...

یڪ نفـــر نی می‌زنـــد در معبــــد تنهایی‌امیڪ نفر گم می‌شود...

دعامیکنمدر این شب زیبا ...من دعایتان میکنم به خیرنگاهتان میک...

اگر باید به گیسویت پریشانی بیاموزمبخواه از راز دریاها ی طوف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط