***:::: چند خط برای چادرم ::::……*** دختر بچه که بودم مادر
***:::: چند خط برای چادرم ::::……*** دختر بچه که بودم مادرم تو را به من هدیه داد،
با داشتنت حس بزرگ شدن پیدا کرده بودم،
حس با وقار بودن...
با شخصیت بودن...
احساس می کردم همه به کودکیم احترام می گذارند...
به کودکیم که با تو بزرگ شده بود.
کم کم من بزرگ شدم و تو بزرگ شدی،
یعنی من با تو بزرگ شدم و تو با من،
شانه به شانه ی هم،
هم قد و هم قامت و من هر روز بیشتر از قبل به داشتن تو افتخار می کردم،
به با تو بودن،
به همراهی چون تو داشتن،
به اینکه من دست تو را بگیرم و تو دست من را..
با داشتنت حس بزرگ شدن پیدا کرده بودم،
حس با وقار بودن...
با شخصیت بودن...
احساس می کردم همه به کودکیم احترام می گذارند...
به کودکیم که با تو بزرگ شده بود.
کم کم من بزرگ شدم و تو بزرگ شدی،
یعنی من با تو بزرگ شدم و تو با من،
شانه به شانه ی هم،
هم قد و هم قامت و من هر روز بیشتر از قبل به داشتن تو افتخار می کردم،
به با تو بودن،
به همراهی چون تو داشتن،
به اینکه من دست تو را بگیرم و تو دست من را..
۱.۲k
۳۰ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.