درخواست یک سناریوی غمگین از باجی

درخواست یک سناریوی غمگین از باجی 😭
حاجی خیلی بد تمومش کردم آخرشو خودم گریم گرفت 😭😭😭😭😭💔

صداها بلند بودن، فریاد، مشت، صدای شکستن... مثل جهنم وسط خیابون. باجی وسط جنگ ایستاده بود، مشت‌ها به سمتش می‌اومدن ولی ذهنش یه جای دیگه بود.

تا یه لحظه، همه چیز کند شد.

لای اون همه شلوغی، یه صدا پیچید توی گوشش. همون صدای آرومی که همیشه وقتی عصبی بود آرومش می‌کرد. صدای ا.ت، انگار از دلِ شلوغی به سمتش اومد: «باجی... مواظب باش.»

باجی برگشت، ولی دیر بود. اون لحظه، یه نفر با چاقو به سمتش دوید.

و درست همون‌موقع، ا.ت از بین جمعیت پرید جلو. هیچ‌کس نفهمید چی شد، فقط دیدن که چاقو به بدن اون خورد، نه باجی.

خون ریخت زمین، و باجی خشکش زد

ا.ت با یه لبخند آروم گفت: «فکر نمی‌کردم آخرش اینجوری بشه... ولی می‌ارزید.»
باجی فقط گفت: «چرا تو؟»
ا.ت گفت: «چون تو تنها کسی بودی که بهم حس زندگی می‌دادی.»

و بعدش، دیگه فقط سکوت بود. فقط صدای نفس‌های بریده‌ی باجی، که انگار تموم دنیا رو از دست داده.
دیدگاه ها (۸)

سناریو توکیو رنجرز 🎡🪽 میدونستین پارت دو هم داره ؟؟وقتی بهشون...

🦋 بال‌های شکسته | پارت سوم ∴ ❈ ∴ ═══∴ ❈ ∴═══ ∴ ❈ ∴ 📍 توکیو،...

درخواستی سناریو یه سفر جاده ای با چیفویو 💗💖همه چیز از یه پیا...

یکم هم از درخواستی‌های شما بشنویم بهم بگید که سناریو ای میخو...

پارت 4

تک پارتی از شوگا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط