آدم
آدم
کم کم به این نتیجه می رسد که
چیزی به نام عشق را
خودش با دست های خودش ساخته.
به این نتیجه می رسد که
عشق تنها تصوری ست از آنچه
ما فکر می کنیم حالمان را بهتر،
روحمان را غنی تر
و قلبمان را سرشارتر می کند.
به این نتیجه می رسد که
عشق سر و تهی ندارد،
نه قبلش چیزی بوده
و نه بعدش قرار است اتفاق خاصی بیفتد.
یک غروب دلگیر،
بعد از ساعت ها تنهایی و پریشانی،
به این نتیجه می رسد که
از حال خوب و روح غنی و قلب سرشارش
چیزی نمانده جز
« آتشی بدون دود »
کم کم به این نتیجه می رسد که
چیزی به نام عشق را
خودش با دست های خودش ساخته.
به این نتیجه می رسد که
عشق تنها تصوری ست از آنچه
ما فکر می کنیم حالمان را بهتر،
روحمان را غنی تر
و قلبمان را سرشارتر می کند.
به این نتیجه می رسد که
عشق سر و تهی ندارد،
نه قبلش چیزی بوده
و نه بعدش قرار است اتفاق خاصی بیفتد.
یک غروب دلگیر،
بعد از ساعت ها تنهایی و پریشانی،
به این نتیجه می رسد که
از حال خوب و روح غنی و قلب سرشارش
چیزی نمانده جز
« آتشی بدون دود »
۶.۹k
۱۱ بهمن ۱۴۰۰