بابک

می‌‌گفت هم‌دیگر را خواهیم دید
در حالی‌‌که هر دو یقین داشتیم
وداع آخر است
امّا اصرار داشتیم
دردهایمان را به هم تعارف کنیم
گفتیم به امید دیدار
و من به امید دیدار را
در حالی زمزمه می‌‌کردم
که یقین داشتم هرگز باز نخواهم گشت.
دیدگاه ها (۴)

بابک

بابک

بابک

بابک

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۶۶"ویو جنا".ولی پتو رو بالا...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۶۵"ویو جنا"با گشنگی چشمام و...

قهوه تلخ پارت ۴۲به خونه رسیدیم، پیاده شدم. همون خونه قدیمی ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط