میگفت همدیگر را خواهیم دیددر حالیکه هر دو یقین داشتیموداع آخر استامّا اصرار داشتیمدردهایمان را به هم تعارف کنیمگفتیم به امید دیدارو من به امید دیدار رادر حالی زمزمه میکردمکه یقین داشتم هرگز باز نخواهم گشت.