مثل چشمان قشنگت من که ساحر نیستم
مثل چشمان قشنگت من که ساحر نیستم
درمیان موج زیبایش که سائر نیستم
غرق می گردم در آن موج خروشانش چنان
تا نگردی عاشقم بنگر که حاضر نیستم
جان فدا سازم به راهت گر شوی همراه من
جز جنون راه عشقت هیچ قادر نیستم
می فروشم جان خود را من به راه عاشقی
غیر این سودا بدان جانا که تاجر نیستم
من که دیوانه شدم در این بساط عاشقی
بی ریا من عاشقم و اهل ظاهر نیستم
پای رفتن نیست دیگرعاشقم ازجان ودل
در کنارت هستم و هرگز مسافر نیستم
تیر مژگانت شکسته این پرو بال مرا
از فراز بام آن دل من چو طائر نیستم
سحر کردی روح خاقان با نگاه ناز خود
بر طلسم سحر تو بنگر که قاهر نیستم💜
درمیان موج زیبایش که سائر نیستم
غرق می گردم در آن موج خروشانش چنان
تا نگردی عاشقم بنگر که حاضر نیستم
جان فدا سازم به راهت گر شوی همراه من
جز جنون راه عشقت هیچ قادر نیستم
می فروشم جان خود را من به راه عاشقی
غیر این سودا بدان جانا که تاجر نیستم
من که دیوانه شدم در این بساط عاشقی
بی ریا من عاشقم و اهل ظاهر نیستم
پای رفتن نیست دیگرعاشقم ازجان ودل
در کنارت هستم و هرگز مسافر نیستم
تیر مژگانت شکسته این پرو بال مرا
از فراز بام آن دل من چو طائر نیستم
سحر کردی روح خاقان با نگاه ناز خود
بر طلسم سحر تو بنگر که قاهر نیستم💜
- ۲۲۲
- ۱۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط