꧁༒☬ م̲ا̲ـ̲ہ̲ خ̲و̲ن̲ی̲ ☬༒꧂ پارت ¹
~~~~~~~~~~○
زمان/شب
مکان/جنگل

از زبون؟/
☆درحال دویدن بود. زانوم به خاطر برخورد با سنگ ها موقع افتادنم رو زمین زخمی شده بود و خون ازش جاری بود. نور قرمز ماه خونین دیدمو بین درختان بلند و پر برگ جنگل بهتر کرده بود. صدای پاش هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شد. می‌تونستم صدای قلبم که داشت به سرعت می‌تپید بشنوم. برای یه لحظه به پشتم نگاه کردم و.....

°○____________________________○°
خب؟
خوب شده آیا؟ بازم می‌گم لطف کنید نظر واقعی‌تونو بگید....
و اینم یه بخشش بود چون دیگه شبه و‌‌‌...مادر گیرمان بیاره.....آره...
سریع هرکی خوشش اومد نظر بده تا تکلیفم مشخص بشه.....
#رمان_روبی
دیدگاه ها (۱۴)

روبی درحال شیک زدن است*

عادی ترین رفتارم موقع آشپزی کردن:

فقط طوری که گوگل می‌دونه من دنبال چیم....

هلپ...

꧁༒☬ م̲ا̲ـ̲ہ̲ خ̲و̲ن̲ی̲ ☬༒꧂پارت⁴°○_________________________○°...

"رقابت مرگبار در بهشت"هواسنگین بود،جنگل اسرارآمیز باهرقدم ما...

باح باح🫢کاردن اومدددد..انشرلی😔🥀یکی رو هم نداریم برا ما لقب ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط