فیلمبردار سرنوشت p9
پایان ساعت کاری........
کارم تموم شده بود و منتظر جیمین بودم امشب کوک میاد دنبالم و باهم شام میخوریم خیلی هیجان دارم تو افکار خودم غرق بودم که جیمین اومد و سوار ماشین شدیم و به سمت خونه حرکت کردیم وقتی رسیدیم دیدیم یونا هم رسیده و داشت فیلم میدید که تا منو دید پرید بغلم
ناهار خوردیم و رفتم تو اتاقم تا خواستم بخوابم یونا با داد و فریاد اومد تو اتاقم
~ا/تتتتتتتتتت پاشو
+ها چیه
~بابا امروز با کوک قرار داریا باید بریم خرید لباس بگیریم پاشوووووو ا/تتتتتتتت
+ساعت هشت قرار دارم الان ساعت دوئه
~خو یه عالمه کار داریم باید بریم خرید لباس و لوازم آرایش رفتن به آرایشگاه برای درست کردن ناخونات موهات و آرایشت رو خودم درست میکنم نه که آرایشگرم
+خیله خب بریم
ویو ا/ت :
یه شلوارک سیاه پوشیدم با یه تیشرت قرمز و یه پوتین سیاه و کیف کمری سفید موهام رو دمبستی بستم و حرکت کردیم
تویه فروشگاه سر خریدن لباس خیلی بحثمون شد چون سلیقه ی من یه چیز شادی اما سلیقهای یونا رو خدا میدونه چیه
بعدم رفتیم آرایشگاه تا ناخونام رو بکارن وقتی بیرون بودیم دوساعت گذشت یعنی الان ساعت چهاره ،چهارساعت دیگه وقت دارم وقتی رسیدیم خونه یکم استراحت کردیم به اصرار یونا پاشدم و لباسم رو پوشیدم (عکس لباس اسلاید بعد)
یونا شروع به درست کردن موهام کرد آرایشم کرد بعد انجام تمام این کارها ساعت هفت و نیم شد باید نیم ساعت منتظر بمونم یعنی زنگ بزنم به کوک یانه اوففففف اگه زنگ بزنم زشت میشه صبر میکنم
نیم ساعت بعد.......
منتظر بودم که گوشیم زنگ خورد کوک بود
+اممممممم سلام
÷سلام ا/ت جلویه در منتظرتم
+باشه الان میام ،یونا خوبم
~عالی هستی هرکاری که گفتم رو انجام بده اوکی
+اوکی بای
~فایتینگ بای
ویو ا/ت :
وقتی در خونه رو باز کردم کوک رو دیدم که با یه کت شلوار خیلی شیک به ماشین تکیه داده و به گوشیش زل زده خیلی خوشتیپ و جذاب شده صداش کردم و بهم نگاه کرد
ویو کوک :
وقتی ا/ت صدام کرد سرم و بردم بالا و محو زیباییش شدم در اعماق جذابی کوتم بود خیلی خوشگل شده بود رفتم و دستش رو گرفتم و درو براش باز کردم و خودمم سوار شدم و به سمت مکان موردنظر حرکت کردم
+آمممممم کوکی کجا داریم میریم
_ خونه ی من
+مگه قرار نبود بریم رستوران من شام مهمونت کنم
_ اره ولی منظورم از مهمون کردن غذا این بود که خودت برام غذا درست کنی
+خیلی خب بریم
کارم تموم شده بود و منتظر جیمین بودم امشب کوک میاد دنبالم و باهم شام میخوریم خیلی هیجان دارم تو افکار خودم غرق بودم که جیمین اومد و سوار ماشین شدیم و به سمت خونه حرکت کردیم وقتی رسیدیم دیدیم یونا هم رسیده و داشت فیلم میدید که تا منو دید پرید بغلم
ناهار خوردیم و رفتم تو اتاقم تا خواستم بخوابم یونا با داد و فریاد اومد تو اتاقم
~ا/تتتتتتتتتت پاشو
+ها چیه
~بابا امروز با کوک قرار داریا باید بریم خرید لباس بگیریم پاشوووووو ا/تتتتتتتت
+ساعت هشت قرار دارم الان ساعت دوئه
~خو یه عالمه کار داریم باید بریم خرید لباس و لوازم آرایش رفتن به آرایشگاه برای درست کردن ناخونات موهات و آرایشت رو خودم درست میکنم نه که آرایشگرم
+خیله خب بریم
ویو ا/ت :
یه شلوارک سیاه پوشیدم با یه تیشرت قرمز و یه پوتین سیاه و کیف کمری سفید موهام رو دمبستی بستم و حرکت کردیم
تویه فروشگاه سر خریدن لباس خیلی بحثمون شد چون سلیقه ی من یه چیز شادی اما سلیقهای یونا رو خدا میدونه چیه
بعدم رفتیم آرایشگاه تا ناخونام رو بکارن وقتی بیرون بودیم دوساعت گذشت یعنی الان ساعت چهاره ،چهارساعت دیگه وقت دارم وقتی رسیدیم خونه یکم استراحت کردیم به اصرار یونا پاشدم و لباسم رو پوشیدم (عکس لباس اسلاید بعد)
یونا شروع به درست کردن موهام کرد آرایشم کرد بعد انجام تمام این کارها ساعت هفت و نیم شد باید نیم ساعت منتظر بمونم یعنی زنگ بزنم به کوک یانه اوففففف اگه زنگ بزنم زشت میشه صبر میکنم
نیم ساعت بعد.......
منتظر بودم که گوشیم زنگ خورد کوک بود
+اممممممم سلام
÷سلام ا/ت جلویه در منتظرتم
+باشه الان میام ،یونا خوبم
~عالی هستی هرکاری که گفتم رو انجام بده اوکی
+اوکی بای
~فایتینگ بای
ویو ا/ت :
وقتی در خونه رو باز کردم کوک رو دیدم که با یه کت شلوار خیلی شیک به ماشین تکیه داده و به گوشیش زل زده خیلی خوشتیپ و جذاب شده صداش کردم و بهم نگاه کرد
ویو کوک :
وقتی ا/ت صدام کرد سرم و بردم بالا و محو زیباییش شدم در اعماق جذابی کوتم بود خیلی خوشگل شده بود رفتم و دستش رو گرفتم و درو براش باز کردم و خودمم سوار شدم و به سمت مکان موردنظر حرکت کردم
+آمممممم کوکی کجا داریم میریم
_ خونه ی من
+مگه قرار نبود بریم رستوران من شام مهمونت کنم
_ اره ولی منظورم از مهمون کردن غذا این بود که خودت برام غذا درست کنی
+خیلی خب بریم
۵.۸k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.