تو بدشانس هستی

تو بدشانس هستی
چون نمی توانی خودت را ببینی
وقتی روبروی من نشستی
و
به صفحه های آن رمان قدیمی
سفر می کنی
و من در زیبایی ات
غرق می شوم
تو خیلی بدشانس هستی
که نمی توانی
خودت را ببینی
وقتی که می خندی
و
ثانیه ها،لبریز باران یاس و مروارید می شوند
روی ساعت
تو بد شانس هستی
که نمی توانی
ساز موهایت را
به ظرافت من بنوازی
و
نمی توانی
زیبا تر از من ببافی اش
تو خیلی بدشانس هستی
چون فرصت دیدن خودت را
فقط در آیینه داری
و من خوشبخت ترین جهانم
که می توانم
تا همیشه
به سرزمین تنت سفر کنم
و تا بی نهایت
جاری شوم
با رود موهایت... #پارسا_خوانساری
دیدگاه ها (۱)

کاش یک نفر کنار دستم نشسته بودو می گفت:یک لحظه صبر کن...و از...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

بخاطر چی می گم کمپ

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط