رمان هم خونه های ما

«رمان هم خونه های ما»
پارت:۱۵

رزی رفت سمت تهیونگ و دید که یونا امده

+:اینجا چیکار میکنی«با عصبانیت»
یونا:یعنی نمیتونم بیام رستوران غذا بخورم«با پررویی»

رزی یه نگاه سرد به یونا کرد به یکی از کارکن های رستوران گفت بیاد سفارش یونا رو بگیره و خودش رفت پیش تهیونگ

+:اصلا حس خوبی به این دختره ی روانی ندارم
تهیونگ:منم همینطور،اصلا از کارش سر در نمیارم
+:احساس میکنم میخواد یه کاری بکنه،نگاهش کن داره با چه لبخند ترسناکی داره غذاشو میخوره

رزی و تهیونگ داشتن راجب یونا صحبت میکردن که یهو یونا شروع کرد به داد و بیداد و رزی و تهیونگ دویدن سمتش ببینن چه اتفاقی براش افتاده

+:چی شده،چته
یونا:یه تیکه سیم کوچیک فلزی تو غذای من بود،چون من دشمنتم میخواستی ازم انتقام بگیری،اگه دهنم پاره میشد چی
تهیونگ:از کجا معلوم،شاید خودت تو غذا انداخته باشیش
یونا:حالا داری گردن من میندازی،حالا که اینجوری میکنی

یهو یونا شروع کرد به جیغ زدن
یونا:مشتری ها دیگه به این رستورانه مسخره نیاین،صاحب اینجا یه زن دیوونست که تو غذاتون اشغال میریزه تا شما رو خفه کنه
+:چرا چرتو پرت میگی
یونا:حالا کجاشو دیدی

یونا داشت داد و بیداد میکرد که یهو چندتا پلیس امدن تو رستوران
+:ببخشید میتونم کمکتون کنم
پلیس:با شما کاری نداریم کسی به اسم کیم یونا اینجاست
+:چطور
پلیس:میشه فقط جواب بدین
+:بله اونجاست«با انگشت به یونا اشاره میکنه»
پلیس:«میره نزدیک یونا»خانم کیم یونا،شما به جرم همکاری در جابجایی مواد مخ*در دسگیر میشی،بگیریدش«رو به همکاراش»........
دیدگاه ها (۲)

فقط منی که دوست مجازی ندارم🥲

درخواستی از شیمااگه قرار باشه تا اخر عمرت یه غذا رو بخوری چی...

کیمیا💜بچه ها از کیمیا بیشتر بزارم؟؟؟؟؟

نکته:من قبلا این پیج رو تبلیغ کردم الان برای دومین بارهبچه ه...

پارت اول:هه رین: اوف بازم یه صبح لعنتی دیگه بازم تنفر خانواد...

خون آشام عزیز (59)

black flower(p,245)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط