اوهاوهسوختم

-اوه....اوه...سوختم...
-چقدر داغ....
رمان جدید رو میگم.تازه از تنور در آوردم !!
بفرمایید...

داستان #سرزمین_زیبای_من به قلم# سید_طاها_ایمانی ،

«شرح حال یک بومی سیاه استرالیایی که برای نابودی تبعیض نژادی شروع به مبارزه می کنه.
اون باید برای به دست آوردن هر چیزی بجنگه....در این راه مدام جانش به خطر می افته !! اما عقب نمی کشه .
تا این که دست سرنوشت ..........»
دیگه بیشتر از این چیزی نمیگم ،خودتون باید داستان رو دنبال کنید تا بفهمید چی میشه.
این رمان هم از نظر ادبی وهم از نظر احساسی بسیار قوی هست. (خودم چند بار اشکم دراومد) در ضمن این داستان تخیلی نیست بلکه واقعا اتفاق افتاده....

اگه به زندگی افراد مبارز وجان سخت علاقه دارین این اثر رو از دست ندید ،شاید مسیر زندگی تون رو عوض کرد؛
برای خود من که خیلی با برکت بود .البته جای تعجبی هم نیست....
قلم یک شهید باید هم با برکت باشه!!.

در پایان صلواتی هدیه می کنیم به روح شهید سید طاها ایمانی...../

«اللهم صل علی محمد وآل محمد»
دیدگاه ها (۱)

رفتم سوی گلستان گلها شکفته دیدم/ از جانب گلستان بوی محمد آمد...

الوعده وفا..........این هم بخش اول این رمان دل انگیز!!!مقدمه...

میوه فروش مهربانی که به مشتریانش کتاب امانت می‌ده، در محله ع...

ابراهیم ، دوباره سلام....«ابراهیم برای برخی رفقایش خیلی دل م...

رمان انیمه ای « هنوز نه! » چپتر ۵

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۱۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط