سناریو هری پاتر
سناریو درخواستی
سناریو درخواستی هریپاتر
وقتی برای اولین بار بهشون میگی دوستت دارم
هریپاتر
هری:(اول یکم هول میشه)با منی؟
ات:آره هری من دوستت دارم(خجالت)
هری:میشه بعدا بهت نظرمو بگم
ات:حتما(و با بغض میره)
۵ دقیقه بعد
هری میاد پیشت
هری:منم یه حسایی دارم بهت ات فکر کنم بتونم اسمش رو عشق بزارم آره ات من عاشقتم میشه منو به عنوان دوست پسرت قبول کنی
ات:معلومه که میشه
دراکومالفوی
وقتی بهش میگی پوزخند میزنه و میگه
دراکو:با منی کوچولو
ات:آره دراکو من دوستت دارم حتی از جون خودمم بیشتر دوستت دارم
دراکو:ولی حیف که من دوستت ندارم
ات:اشکالی هم نداره اگه دوستم نداشته باشی من فقط خواستم بهت بگم که این حرف رو قلبم سنگینی نکنه فعلا خداحافظ(با بغض داری میری)
دارکو بغلت میکنه و میگه دوستت ندارم چون بی نهایت عاشقتم جوری که میتونم برات آدم هم بکشم
تامریدل
وقتی بهش میگی میگه
تام:خب تو به من حس داری ولی من بهت هیچ احساسی ندارم
ات:خب پس من میرم امیدوارم بعدا بتونم ببینمت(با بغض)
تام:فکر نکنم بهت اجازه داده باشم که بری دختر کوچولو
ات:باهام چیکار داری
تام:گفتم بهت حسی ندارم تو هم باور کردی
ات:آره چون تو با همه رک حرف میزنی
تام:اگه با همه رک حرف بزنم با تو انحرافی حرف میزنم فکر کنم بیشتر باید با هم قرار بزاریم که درباره ی فرهنگ لغتم آشنا شی
ات:این یعنی الان دوستم داری؟
تام:خودت چی فکر میکنی دختر کوچولو
متیو ریدل
وقتی بهش میگی شکه میشه اما سریع خودشو جمع و جور میکنه
متیو:از چیه من خوشت اومده؟
ات:خب از خودت و اخلاقت و حرفایی که میزنی
متیو:واقعا راست میگی
میاد نزدیکت تا جایی که میخوری به دیوار
متیو:از تصمیمت مطمئنی دارلینگ؟
ات:آ..آره
متیو:گونتو میبوسه و میگه پس از این به بعد تو دوست دختر منی خانم کوچولو
تئودورنات
توی یه راهرو گیر کردین که یه مار گنده پشتتون خوابیده و شما هم دارین تلاش میکنین که از اون راهرو بیرون بیایین
ات:تئو میتونم یه چیزی بگم؟(آروم)
تئو:الان نه(آروم)
ات:خیلی مهمه(آروم)
تئو:الان مسئله مهم مرگ و زندگی ماست چه چیزی میتونه مهم تر از اون باشه؟(آروم)
ات:خب این مهمتره(آروم)
تئو:هوف بگو(آروم)
ات:تئو ممکنه هر لحظه این ماره بلند بشه و ما رو بخوره و من تونم اینو بگم پس میخوام بگم که دوستت دارم اونم خیلی زیاد(آروم)
تئو:......
ات:خوبی؟
تئو:الان نمیتونم جواب بدم رفتیم بهت جواب میدم
ات:باشه(بغض)
وقتی رفتین بیرون تئو محکم بغلت میکنه میگه چرا زودتر نگفتی ات من از همون روز اولی که دیدمت عاشقت شدم
ات:واقعنی میگی؟
تئو:بله
بقیه اش رو تو پست بعد میزارم🙂
ببخشید بد شد😪
امیدوارم خوشتون بیاد❤
سناریو درخواستی هریپاتر
وقتی برای اولین بار بهشون میگی دوستت دارم
هریپاتر
هری:(اول یکم هول میشه)با منی؟
ات:آره هری من دوستت دارم(خجالت)
هری:میشه بعدا بهت نظرمو بگم
ات:حتما(و با بغض میره)
۵ دقیقه بعد
هری میاد پیشت
هری:منم یه حسایی دارم بهت ات فکر کنم بتونم اسمش رو عشق بزارم آره ات من عاشقتم میشه منو به عنوان دوست پسرت قبول کنی
ات:معلومه که میشه
دراکومالفوی
وقتی بهش میگی پوزخند میزنه و میگه
دراکو:با منی کوچولو
ات:آره دراکو من دوستت دارم حتی از جون خودمم بیشتر دوستت دارم
دراکو:ولی حیف که من دوستت ندارم
ات:اشکالی هم نداره اگه دوستم نداشته باشی من فقط خواستم بهت بگم که این حرف رو قلبم سنگینی نکنه فعلا خداحافظ(با بغض داری میری)
دارکو بغلت میکنه و میگه دوستت ندارم چون بی نهایت عاشقتم جوری که میتونم برات آدم هم بکشم
تامریدل
وقتی بهش میگی میگه
تام:خب تو به من حس داری ولی من بهت هیچ احساسی ندارم
ات:خب پس من میرم امیدوارم بعدا بتونم ببینمت(با بغض)
تام:فکر نکنم بهت اجازه داده باشم که بری دختر کوچولو
ات:باهام چیکار داری
تام:گفتم بهت حسی ندارم تو هم باور کردی
ات:آره چون تو با همه رک حرف میزنی
تام:اگه با همه رک حرف بزنم با تو انحرافی حرف میزنم فکر کنم بیشتر باید با هم قرار بزاریم که درباره ی فرهنگ لغتم آشنا شی
ات:این یعنی الان دوستم داری؟
تام:خودت چی فکر میکنی دختر کوچولو
متیو ریدل
وقتی بهش میگی شکه میشه اما سریع خودشو جمع و جور میکنه
متیو:از چیه من خوشت اومده؟
ات:خب از خودت و اخلاقت و حرفایی که میزنی
متیو:واقعا راست میگی
میاد نزدیکت تا جایی که میخوری به دیوار
متیو:از تصمیمت مطمئنی دارلینگ؟
ات:آ..آره
متیو:گونتو میبوسه و میگه پس از این به بعد تو دوست دختر منی خانم کوچولو
تئودورنات
توی یه راهرو گیر کردین که یه مار گنده پشتتون خوابیده و شما هم دارین تلاش میکنین که از اون راهرو بیرون بیایین
ات:تئو میتونم یه چیزی بگم؟(آروم)
تئو:الان نه(آروم)
ات:خیلی مهمه(آروم)
تئو:الان مسئله مهم مرگ و زندگی ماست چه چیزی میتونه مهم تر از اون باشه؟(آروم)
ات:خب این مهمتره(آروم)
تئو:هوف بگو(آروم)
ات:تئو ممکنه هر لحظه این ماره بلند بشه و ما رو بخوره و من تونم اینو بگم پس میخوام بگم که دوستت دارم اونم خیلی زیاد(آروم)
تئو:......
ات:خوبی؟
تئو:الان نمیتونم جواب بدم رفتیم بهت جواب میدم
ات:باشه(بغض)
وقتی رفتین بیرون تئو محکم بغلت میکنه میگه چرا زودتر نگفتی ات من از همون روز اولی که دیدمت عاشقت شدم
ات:واقعنی میگی؟
تئو:بله
بقیه اش رو تو پست بعد میزارم🙂
ببخشید بد شد😪
امیدوارم خوشتون بیاد❤
۱۷.۵k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.