دست هایت را می گیرم

دست هایت را می گیرم
و باهم
 به شلوغترین جایی که می شناسم می رویم...
میان این همه آدم،
که هیچکدام
روزشان را با بوسه آغاز نکرده اند،
در آغوش می گیرمت
می بوسمت...
خدا را چه دیدی
شاید دیوانگی مان مسری باشد!

#صفا_سلدوزی
دیدگاه ها (۱۰)

از تو چـــه پنهان؟؟گاهے برایـَم آنقدرخواستنے میشوے کـهشروع م...

گاه می پرسند از من عاشقش هستی هنوز؟بی تفاوت بودنم را گریه می...

وقتی دوستت مربی مهد کودک میشه و نقاشی بلد نیست و به تو بگه ب...

بگذار زندگی راه خودش را برود..بگذار خیال کند که ما هنوزبرای ...

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط