قبول دارم

‌ ‌👌 👌
‌ ‌
‌ ‌
قبول دارم
گفته بودم بانوی خانه ام باش
حق با توست گفته بودم عاشق دست پختت هستم
اما یادم نیست گفته باشم از خودت بگذری
یادم نیست گفته باشم دیگر آن رژ لب خوشرنگ را به لبانت نزنی
یادم نیست آخرین بار آن پیراهن آبی که خیلی دوست داشتم در تنت ببینم کی پوشیده باشی
قبول دارم که گفتم می‌خواهم مادر فرزندانم تو باشی
اما من کی گفتم که آنقدر حواست به فرزندانمان باشد که مرا از یاد ببری
من همه اینها را با تو می‌خواستم
وقتی حتی دیگر روبرویم نمیشینی تا با من غذا بخوری مزه آن غذا چه فایده دارد که خوب باشد یا بد
وقتی حتی از من حالی نمیپرسی که امروزم را چگونه سر کردم و مدام حواست به فرزندمان است دیگر حتی دوست ندارم پدر باشم
تماس های هر روزم از تو و پیام های هر روزم از تو دیگر فقط لیست خرید است و اعلام اینکه شب مهمان داریم
دیگر پیام عاشقانه ای از تو دریافت نمی‌کنم
انگار دیگر دلتنگ من نمی‌شوی
من تمام این ها را کنار تو می‌خواستم
من می‌خواستم زنی که عاشقش هستم برایم میز عاشقانه بچیند
و عاشقانه با هم فرزندانمان را بزرگ کنیم
نگو که یادت نیست چه قدر عاشق هم بودیم ........ #شیرین_رازدشت
دیدگاه ها (۳)

تنت زخمی، دلت آزرده باشدنگاهت سرد و باران خورده باشدشده گنجش...

‏غم من بیشتر از حد توان دل توستکاش در حد توان مانع این غم بش...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر مهم

باید بدهکاریم بهت رو صاف می کردم و مثل یک ژاپنی وظیفه شناس د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط