پاکت نامه را باز کرد اما عکس فرزندش را ندید

🇮🇷 پاکت نامه را باز کرد اما عکس فرزندش را ندید

چند روز پیش بچه دار شده بود. دم سنگر که دیدمش، لبه ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون. گفتم: "هان، آقا مهدی خبری رسیده؟" چشم هایش برق زد.

گفت: "خبر که .... راستش عکسش رو فرستادن". خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم. با عجله گفتم: "خب بده، ببینم". گفت: "خودم هنوز ندیدمش". خورد توی ذوقم.

قیافه ام را که دید، گفت: "راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات، اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش". نگاهش کردم. چه می توانستم بگویم؟ گفتم: "خیلی خب، پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم می بینم".

📚 خاطره ى #شهید_محمدرضا_عسگری از كتاب
پرواز در #قلاویزان، ص ١٣٢
دیدگاه ها (۱)

👌حتی « #شهرام_همایون» هم فهمید: #مذاکره_با_آمـ.ـریکا فایده‌ا...

🎥 گزارشی از دیدار هزاران نفر از مردم استان #آذربایجان_شرقی ب...

#ایرانِ قوی، واقعیتی انکار نشدنی؛ اپوزیسیون در حیرت سیاست‌ها...

شاهزادمون پر زوره😌 شاهزادشون👆🤭. #چاهزاده #ربع_پهلوی_دلقک_آمر...

خدمتکاره عمارت ارباب پارت دو

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭³ دسستم رو گذاشتم روی دستش که مث چی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط