my destiny
my destiny
Part=8
خب از زبون هان هم بگم
خب سلام من خانم ۱۸ سالمه به تازگی متوجه شدم برای خانواده دیگه هستم میگن برای خونواده ی پارک هستم خب میخوام بگم ولی اونا باور میکنن؟
ویو هان
امروز به دانشگاه میرفتم شنیدم که یه دختر هست به اسم پارک لنا خیلی فامیلیش شبیه منه اسم پدرش هم پارک سوهون بود چقد شبیه اسم پدرم هست!
خلاصه رفتم سر کلاس اصن از این درسا خوشم نمیاد
خب تموم شد وقتش بود برم بگم برم بگم بچه این خانواده هستم رفتم یه آدرس بهم داده بودن اون خونواده ای که بزرگم کردن رفتم رسیدم
ویو مامان لنا
داشتم خونه رو مرتب میکردم صدای در اومد رفتم باز کردم نه اون همون بچه ای بود که گذاشتیم سر جوب(آخه که دلش میاد هان به این گوگولی رو بزاره سرجوب)
سوهون فهمید در باز شد
هان: شما آقای پارک هستین(سرد)
سوهون : به هان پسرم
هان: اسم منو تو دهن کثیفت نگو(داد)
سوهون: ببین ما نمیخواستیم تو رو بزاریم سر راه
هان : هع برو روی یکی دیگه سیاه کن آقای پارک چرا اون دختره رو نداشتین فقط من اضافه بودم(داد)
سوهون : درست حرف بزن (یه سیلی زد به هان گوگولیم)
مامان لنا : هان پسرم تو ساکت باش
هان:مامان من میدونم که شما نمیخواستیم فقط اون مرتیکه میخواست (با گریه)
ممکنه اینجا سوهون کلی فوحش بخوره😂
5:like
2:comment
Part=8
خب از زبون هان هم بگم
خب سلام من خانم ۱۸ سالمه به تازگی متوجه شدم برای خانواده دیگه هستم میگن برای خونواده ی پارک هستم خب میخوام بگم ولی اونا باور میکنن؟
ویو هان
امروز به دانشگاه میرفتم شنیدم که یه دختر هست به اسم پارک لنا خیلی فامیلیش شبیه منه اسم پدرش هم پارک سوهون بود چقد شبیه اسم پدرم هست!
خلاصه رفتم سر کلاس اصن از این درسا خوشم نمیاد
خب تموم شد وقتش بود برم بگم برم بگم بچه این خانواده هستم رفتم یه آدرس بهم داده بودن اون خونواده ای که بزرگم کردن رفتم رسیدم
ویو مامان لنا
داشتم خونه رو مرتب میکردم صدای در اومد رفتم باز کردم نه اون همون بچه ای بود که گذاشتیم سر جوب(آخه که دلش میاد هان به این گوگولی رو بزاره سرجوب)
سوهون فهمید در باز شد
هان: شما آقای پارک هستین(سرد)
سوهون : به هان پسرم
هان: اسم منو تو دهن کثیفت نگو(داد)
سوهون: ببین ما نمیخواستیم تو رو بزاریم سر راه
هان : هع برو روی یکی دیگه سیاه کن آقای پارک چرا اون دختره رو نداشتین فقط من اضافه بودم(داد)
سوهون : درست حرف بزن (یه سیلی زد به هان گوگولیم)
مامان لنا : هان پسرم تو ساکت باش
هان:مامان من میدونم که شما نمیخواستیم فقط اون مرتیکه میخواست (با گریه)
ممکنه اینجا سوهون کلی فوحش بخوره😂
5:like
2:comment
۱۳.۱k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.