«اگـر ڪشوری داشتـم، خنـده "مـادرم" را سـرود مـلی اش میڪرد
«اگـر ڪشوری داشتـم، خنـده "مـادرم" را سـرود مـلیاش میڪردم.»
مادرم موهای بلندی داشت
هر روز پشت پنجره می نشست
موهایش را می بافت
شعر می خواند
و منتظر پدر می ماند
پدر ڪه می آمد
تلویزیون را روشن می ڪرد
از شیب تورم بالا میرفت، زمین می خورد
و ڪشتگان عراق و سوریه را دفن می کرد
و از مادر سراغ شام را می گرفت
و مادر پرهایش را پشت پنجره جا می گذاشت
گل های دامنش در آشپزخانه می پژمرد
و چشم هایش پیاز خرد می کرد
پشت پنجره نشسته ام
موهایم را می بافم
و به این فکر می کنم که
دختران نباید موهای بلند داشته باشند
مادرم موهای بلندی داشت
هر روز پشت پنجره می نشست
موهایش را می بافت
شعر می خواند
و منتظر پدر می ماند
پدر ڪه می آمد
تلویزیون را روشن می ڪرد
از شیب تورم بالا میرفت، زمین می خورد
و ڪشتگان عراق و سوریه را دفن می کرد
و از مادر سراغ شام را می گرفت
و مادر پرهایش را پشت پنجره جا می گذاشت
گل های دامنش در آشپزخانه می پژمرد
و چشم هایش پیاز خرد می کرد
پشت پنجره نشسته ام
موهایم را می بافم
و به این فکر می کنم که
دختران نباید موهای بلند داشته باشند
۲۳.۴k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲