کمی پنجره به رویم بگشا
کمی پنجره به رویم بگشا
من از هجوم این همه دیوار
یخ زده ام
در سکوت سایه ها
از انتظار وعده های دیدار
از وحشت صیاد های خاموش
از فریادهای در خود شکسته
از دست دلم
که فرار باید بکنم
من مانده ام
در هیاهوی ثانیه های بی ساعت
دلتنگیم را قدم می زنم
روی ردپای تو
در هوای تو
که چه بی انتها و طولانیست
من از هجوم این همه دیوار
یخ زده ام
در سکوت سایه ها
از انتظار وعده های دیدار
از وحشت صیاد های خاموش
از فریادهای در خود شکسته
از دست دلم
که فرار باید بکنم
من مانده ام
در هیاهوی ثانیه های بی ساعت
دلتنگیم را قدم می زنم
روی ردپای تو
در هوای تو
که چه بی انتها و طولانیست
۱.۱k
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.