خیلی وقت است اینجا روی این سکو نشسته ام. به حرکت پاهایم ن
خیلی وقت است اینجا روی این سکو نشسته ام. به حرکت پاهایم نگاه می کنم. به کتانی نوئی که فقط برای امروز خریده بودم. لبخند هایم را جلوی آفتاب بعد از ظهر پهن کرده ام تا خشکشان بزند تا وقتی از راه می رسی برای استقبال از تو حداقل همین لبخند ها را در چنته داشته باشم. بگو دوستم داری. راه دوری نمی رود. دوستت دارمت همین جا روی همین سکو کنار من می نشیند و جُم نمی خورد. چشم بر نمی دارد از من، از تو و از این بیداری رویایی.
حواسم به همه چیز هست. به حرف های بی هوای خودم و به نگاه های گیج تو. چه معجون جذابی ساخته ایم، این طور نیست؟ بگو دوستم داری. هیچ چیز عوض نمی شود فقط یک سری کلمات از تو به من می رسند. یک سری کلمات ساده که در قالب یک جمله ساده تر معجزه عظیمی می کنند. معجزه ای که قدرتش صد برابر بیشتر از این جمله های در هم و بر همی است که مدت هاست برای امروز آماده کرده ام. اما همین الان پیش پای تو رشته تمام آنها از دستم در رفت و معلوم نیست حالا کجا نشسته اند و ما را تماشا می کنند. پس حالا که من حرفی برای گفتن ندارم تو معجزه کن و بگو دوستم داری...
#رادیوهفت
حواسم به همه چیز هست. به حرف های بی هوای خودم و به نگاه های گیج تو. چه معجون جذابی ساخته ایم، این طور نیست؟ بگو دوستم داری. هیچ چیز عوض نمی شود فقط یک سری کلمات از تو به من می رسند. یک سری کلمات ساده که در قالب یک جمله ساده تر معجزه عظیمی می کنند. معجزه ای که قدرتش صد برابر بیشتر از این جمله های در هم و بر همی است که مدت هاست برای امروز آماده کرده ام. اما همین الان پیش پای تو رشته تمام آنها از دستم در رفت و معلوم نیست حالا کجا نشسته اند و ما را تماشا می کنند. پس حالا که من حرفی برای گفتن ندارم تو معجزه کن و بگو دوستم داری...
#رادیوهفت
۵.۰k
۲۶ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.