از منظره ات عکس به تعداد گرفتم

از منظره ات عکس به تعداد گرفتم
از هرچه به جز چشم تو ایراد گرفتم!

من سارق یک مثنوی از چشم تو بودم
دزدیدم و هی " دست مریزاد" گرفتم

در برکه ی آغوش تو لغزیدم و ناگاه
از پیرهنت ماهی آزاد گرفتم!

خطّاط نبودم؛ به تماشات نشستم...
از خطّ ِ دواَبروی خودت یاد گرفتم

رفتی و من از پستچی ِ تازه ی تقدیر
هر نامه ی گنگی که نشان داد، گرفتم

از آذر دستان من امروز رها شد
آن دست که در گرمی مرداد گرفتم

باد آمد و برداشت تورا، حقّ من این بود!
باید بدهم هرچه که از باد گرفتم...

#محمد_علی_نیکومنش
دیدگاه ها (۱)

شعر

‌من از این خانه پرنور به در می نروممن از این شهر مبارک به سف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط