در عمق دریا دلم می خواست چشم هایم را ببندم و برای چند لحظ
در عمق دریا دلم میخواست چشمهایم را ببندم و برای چند لحظه هم که شده، وانمود کنم که آب را فراموش کردهام.
اما هر چقدر بیشتر سعی میکردم، کمتر میتوانستم به آب فکر نکنم؛ بیشتر غرق میشدم.
باید همیشه به یاد داشته باشی که
ماندگارترین چیزها در ذهن، آنهاییست که وانمود به فراموش کردنشان میکنی.
هر چقدر بیشتر بخواهی چیزی را فراموش کنی، بیشتر در ذهنت با آن بازی میکنی.
برای فراموش کردن چیزی، نباید از آن فرار کنی؛ خودشان کم کم میروند، فراموش میشوند.
سعی برای فراموش کردن چیزی، درست مانند فرار کردن از سایهات است.
تو نباید از سایهات فرار کنی، نمیتوانی که فرار کنی؛
وقتش که برسد، خودش کم کم میرود، فراموش میشود.
اما هر چقدر بیشتر سعی میکردم، کمتر میتوانستم به آب فکر نکنم؛ بیشتر غرق میشدم.
باید همیشه به یاد داشته باشی که
ماندگارترین چیزها در ذهن، آنهاییست که وانمود به فراموش کردنشان میکنی.
هر چقدر بیشتر بخواهی چیزی را فراموش کنی، بیشتر در ذهنت با آن بازی میکنی.
برای فراموش کردن چیزی، نباید از آن فرار کنی؛ خودشان کم کم میروند، فراموش میشوند.
سعی برای فراموش کردن چیزی، درست مانند فرار کردن از سایهات است.
تو نباید از سایهات فرار کنی، نمیتوانی که فرار کنی؛
وقتش که برسد، خودش کم کم میرود، فراموش میشود.
۳.۰k
۲۳ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.