کپشنناب

•| #کپشن_ناب✍🏻🌻|•

این قصه‌ی مرموز که به سر رسید؛ شادی‌کنان از خانه بیرون خواهم‌زد، برگ‌های سبز درخت را خواهم‌بوسید، روی زمین درازخواهم‌کشید و به آبیِ آسمان و جنبش ابرها و قاطعیت آفتاب، عمیقا نگاه‌خواهم‌کرد.
و لبخند خواهم‌زد به گل، به گیاه، به حشرات، به گنجشک‌ها، به باران...
و اشک شوق خواهم‌ریخت به پای ریشه‌ی نوظهور آزادی...

این قصه‌ی مرموز که به سر رسید؛ روبه‌روی پنجره‌ی اتاقم درخت خواهم‌کاشت تا هر صبح که چشم وا کردم، کش و قوس شاخه‌های سبز را ببینم و نور باریک خورشیدِ نشسته روی برگ‌ها و آوای گنجشک‌های خوش‌خیال را بشنوم که در دل آرام صبح، غوغا به پا می‌کنند و شور زیستن می‌ریزند به رگ‌های خموده از تاریکی.

این قصه‌ی مرموز که به سر رسید؛ دوان دوان تا بلندترین کوه خواهم‌رفت و تمام دلتنگی‌ لبریزم برای آسمان و زمین و پرنده را فریاد خواهم‌زد.

ما همیشه پرواز را بلد بوده‌ایم، اما آسمان این اتاق‌های سیمانی برایمان کوچک بود، که می‌پریدیم و بال‌هامان زخمی می‌شد، که می‌دویدیم و به دیوار می‌خوردیم، که لبخند می‌زدیم و چشم‌هامان خیس می‌شد.
ما آدم‌ِ نادیده‌گرفتن دردها و پریدن‌های بی‌ملاحظه‌ایم، اما این آسمان‌های کوچکِ خالی از خورشید، برایمان کافی نبود،
ما برای پریدن و رهاشدن، "آسمان" کم آورده‌بودیم...

نرگس‌صرافیان‌طوفان👤

#جذاب #عکس_نوشته #عاشقانه #ایده #فانتزی #خلاقیت #هنر #دخترونه #هنر_عکاسی #خلاقانه
دیدگاه ها (۱)

•| #کپشن_ناب✍🏻🌻 |•‌‌هزاران راه اشتباههزاران تصمیم اشتباههزار...

•| #کپشن_ناب⁦✍🏻⁩🌻|•باز کن پنجره را...هوای بیرون را نفس بکش!و...

•| #کپشن_ناب|•همین خوب است ؛همین که تو نگرانم می شوی ،همین ک...

•| #کپشن_ناب⁦✍🏻⁩🌻|•اون شب می‌خواستم تو ماشین بهت بگم، می‌خوا...

((گذر رودخانه)) دخترک به آرامی لبه ی دامنش را بالا گرفت و با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط