چو قایقی که سراسیمه و شکسته شده ست
چو قایقی که سراسیمه و شکسته شده ست
دلم دُچار شده ست و به گل نشسته شده ست
اگر درخت...، تکیده! اگرکه گُل...، پَر پَر!
به پَر ندوز نگاه را، پَرَنده خسته شده ست!
صدا زدند بیایید بارِ عام شده ست
من آمدم، ولی انگار راه بسته شده ست!
چرا مُشَوَّشی ای دل؟ چه شد سپاه تو را
که اینچنین به هم افتاد و دسته دسته شده ست؟
سکوت و خنده و فریاد و غم، چه معجونی!
چنین شده ست که گفتند: او خُجَسته شده ست!
خیال و خوابِ من از تو تُهی شده، نکند
همین دو رشته ی باریک هم گسسته شده ست
دلم دُچار شده ست و به گل نشسته شده ست
اگر درخت...، تکیده! اگرکه گُل...، پَر پَر!
به پَر ندوز نگاه را، پَرَنده خسته شده ست!
صدا زدند بیایید بارِ عام شده ست
من آمدم، ولی انگار راه بسته شده ست!
چرا مُشَوَّشی ای دل؟ چه شد سپاه تو را
که اینچنین به هم افتاد و دسته دسته شده ست؟
سکوت و خنده و فریاد و غم، چه معجونی!
چنین شده ست که گفتند: او خُجَسته شده ست!
خیال و خوابِ من از تو تُهی شده، نکند
همین دو رشته ی باریک هم گسسته شده ست
۴.۲k
۰۲ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.